🌟نبرد مجنون قسمت ۳۶🌟 "از مجنون تا رومادیه" *زیارت اماکن مقدسه،قسمت ۷* ظهر بود که از مسیر خیابان حضرت رسول«ص» یا الشارع الرسول از سمت جنوب حرم جلوی درب جنوبی حرم یا باب القبلة اتوبوسها به ردیف پارک کردن، داخل حرم و اطراف آن کاملا"خالی از افراد شخصی شده بود و حرم در محاصره کامل و کنترل نیروهای نظامی و پلیس مخفی عراق بود، آنچنان حرم ساکت و خالی از زائرین بود که حس میکردیم این خیابان و حرم مدتهاست متروکه و خالی از سکنه شده است. بترتیب جلوی باب القبلة پیاده شدیم و اسرای هر اتوبوس طبق نظم نشستن در صف آمار اردوگاه به ستون پنج و سر پائین به تفکیک اتوبوس نشستیم، سریع آمار گرفته شد، پس از آمار نفرات هر اتوبوس بصورت جداگانه جهت تجدید وضو به سرویس بهداشتی و وضوخانه فرستاده شدن. همه جا تحت نظر و کنترل سربازان عراقی بود، حتی در راهروهای سرویسهای بهداشتی مأمور گماشته بودن. با تأکید سربازان عراقی با عجله تجدید وضو کردیم و مجددا" سرجای خود نشستیم. به بارگاه نه چندان وسیع حرم که نگاه میکردیم غریب و مظلوم واقعی امام اولمان را می دیدیم نه امام رضا «ع» را که شب و روز هزاران عاشق و دلباخته اش دورش جمع اند و همچون پروانه گردا گرد حرمش پر میزنند، درست است امام هشتم مان در زمان حیاتش دور از بستگانش و در غربت بشهادت رسید ولی در زمان حکومت صدام و حزب بعث، مراقد ائمه «ع» در عراق واقعا" غریب واقع شده بودن. خلاصه همه در صحن جنوبی حرم به تفکیک اتوبوس شبیه گروهان، گروهان بخط شده بودیم، پس از تجدید وضو با همان نظم و ترتیب کفشهایمان را در آورده و سرجای خود گذاشتیم و بترتیب ازسمت قبله ضریح مطهر وارد مرقد آقا شدیم و در فاصله دومتری ضریح ایستادیم تا همه وارد شدن، اجازه هیچ حرکت یا عملی را بدون اجازه سربازان عراقی نداشتیم، چشمانمان پر از اشک بود و همه در حال نجوا و زمزمه بودیم. تنها فرد شخصی را که توی حرم دیدیم پیرمرد سفید موئی با عبای قهوه ای و کلاه مشکی بود، ظاهرا" از خادمین حرم آقا بود. پیرمرد جلوی اسراء و روبروی ضریح ایستاده بود. به دستور فرمانده کاروان شروع به خواندن زیارتنامه کرد، زیارتنامه را بصورت قسمت به قسمت میخواند و ما متعاقبش تکرار میکردیم. گروههای قبلی اسراء از کمپ۱۳ که به زیارت آمده بودن به ما یاد آوری کرده بودن که مواظب باشید حین خواندن زیارتنامه، فرد زیارتنامه خوان دعائی برای سلامتی صدام حسین رئیس جمهور معدوم وقت عراق میکند که وقتی اسم صدام آمد شما آهسته بگوئید لعنت الله علیه و هنگامی که دعا میکند و میگوید: صدام حسین رئیس جمهور عراق شما بجایش بگوئید آقای سیدعلی خامنه ای رئیس جمهور ایران، چون در اونزمان مقام معظم رهبری در مقام ریاست جمهوری کشورمان مسؤلیت داشتند. خلاصه زیارتنامه همچنان خوانده میشد و ما تکرار میکردیم تا اینکه به اسم صدام رسید. وقتی زیارتنامه خوان اسم صدام حسین بر زبانش جاری شد بلافاصله یکی از اسرای اقوام لُر که ظاهرا" حواسش نبود بعد از خواندن اسم صدام باصدای بسیار بلند گفت: لعنت الله علیه، با شنیدن این لعنت قلبی رنگ صورت اکثر سربازان عراقی برافروخته شد و به همدیگر نگاه میکردند ولی نفهمیدن چه کسی این لعنت آتشین را نصیب صدام کرده و تشخیص آن فرد بین ۴۰۰ نفر اسیر برایشان غیر ممکن بود. خوب میدانستند اگر همه را حتی به دار هم بکشند هیچکس اون اسیر را لو نخواهد داد. لذا مجبور شدن خودشان را به نافهمی بزنند. در پایان زیارتنامه وقتی زیارتنامه خوان می خواست برای سلامتی صدام رئیس جمهور عراق دعا کند همه در تکرارش بجای اسم نحس صدام رئیس جمهور عراق، نام مبارک و محبوب آقای سید علی خامنه ای ریاست جمهوری وقت ایران را تکرار کردند که همهٔ سربازان عراقی توی حرم کاملا" متوجه این موضوع گردیدند ولی چاره ای جز سکوت نداشتند و فقط بیشتر عصبی و عقده ای شدند. بدین شکل دعایی که میخواستند از زبان اسرای ایرانی برای صدام شود، درست برعکس شد و دعا برای سلامتی امام خامنه ای که آنزمان رئیس جمهور کشورمان بود گردید. پس از قرائت زیارتنامه... 🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان 🔵 ادامه دارد ... @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb