به نام خداوند لوح و قلم«با یک چادر، با دو زیلو، با یک تخته سیاه و اندکی گچ سفید بنای قشنگی را پی افکنده بودم، بنایی استوار، بنایی که از باد و باران بیم گزند نداشت.» بعد از چهار سال اقامت در تهران، به شیراز برگشت و سپس دیپلم دبیرستان را از مدرسه ادبی سلطانی در شیراز دریافت کرد.📚 پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران وارد شد و دورهٔ کارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان رساند.💼🎓 او در سال ۱۳۳۰ نخستین مدرسه سیار عشایری را در سایهٔ چادر مهمانی سنتی برای بستگان و خویشان نزدیک خود و کودکان برپا می‌کند. ادارهٔ این مدرسه و جابه‌جایی و استقرار آن همراه با کوچ ایل و اتراق آن از نظر زمان و شرایط کار برای او تجربه مفیدی بود. تلاش او برای جذب کمک آموزش و پرورش به جایی نمی‌رسد، اما او عزمش را جزم کر و ناامید نشد.⁦🖐️⁩ در این زمان او با مدیر اصل چهار و سپس مشاور فرهنگی آن وارد مذاکره می‌شود. آن‌ها موافقت می‌کنند که چادر و لوازم آموزشی را اصل چهار تهیه نماید به شرط این‌که بهمن‌بیگی خود معلمان را بیابد و حقوق آنان را تأمین کند. ☝🏻 محمد منتظر نماند که کسی به کمکش بیاید. تنها انگیزه ی بهمن بیگی بچه های معصوم ایلات بود. زمانی که به دختر بچه‌های مظلوم عشایر حتی اجازه ی درس خواندن نمی‌دادند او تمام تلاشش را کرد که برایشان مدرسه بسازد.🏠 او ثابت کرد که خواستن توانستن است. هرچقدر هم که سنگ پیش پایش می‌گذاشتند، او، همه سنگ‌ها را می شکست. 🔮 بهمن‌بیگی، معلمی است که خود متعهد می شود پیشگام تحول شود، حالا باید همه چیز را از نو آن هم دست تنها بسازد. علاوه بر اینکه باید به فکر امکانات باشد، معلم پیدا کند، حقوق معلم ها را هم باید پرداخت کند. معلوم است دیگر؛ حکومتی که تیشه برداشته به ریشه عشایر بزند، بهمن بیگی را برای باسواد کردن ایل و تحول در فکر ها، حمایت نمی کند. اما او با وجود همه ی این سنگ اندازی‌ها، حرکت می کند و نا امید نمی شود و در نهایت موفق می شود. ادامه دارد... 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ~🦋~~~~~ •پایگاه بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر شیراز• ~🦋~~~~~ ⚜@mimmoalem