🏴روز عاشوراست
کربلا غوغاست
کربلا آن روز غوغا بود
عشق، تنها بود!
آتشِ سوز و عطش بر دشت میبارید
در هجوم بادهای سرخ
بوتههای خار میلرزید
از عَرَق پیشانی خورشید، تر میشد
دم به دم بر ریگهای داغ
سایهها کوتاهتر میشد
سایهها را اندک اندک ریگهای تشنه مینوشید
زیر سوز آتش خورشید
آهن و فولاد میجوشید
دشت، غرق خنجر و دشنه
کودکان، در خیمهها تشنه
آسمان غمگین، زمین خونین
هر طرف افتاده در میدان:
اسبهای زخمی و بیزین
نیزه و زوبین
شور محشر بود
نوبتِ یک یار دیگر بود
خطی از مرز افق تا دشت میآمد
خط سرخی در میان هر دو لشکر بود
آن طرف، انبوه دشمن
غرق در فولاد و آهن بود
این طرف، منظومهٔ خورشیدِ روشن بود
این طرف، هفتاد سیّاره
بر مدار روشن منظومه میچرخید
دشمنان، بسیار
دوستان، اندک
این طرف، کم بود و تنها بود
این طرف، کم بود، اما عشق با ما بود
بخشی از منظومه ظهر روز دهم
قیصر امین پور
@miraszanjan_ir