🔰
تطوّرِ فکریِ استاد سید منیرالدین حسینی از زبان خودشان
(بیوگرافیِ کوتاه بهمناسبت بیستمین سالگرد رحلت مرحوم علامه سید منیرالدین حسینیِ الهاشمی)
۱. بستر تربیت
➖ در خانوادۀ یک روحانیِ مقتدر (آیتالله العظمی سید نورالدین حسینی الهاشمی) متولد شدم.
➖ پدرم دارای حزب بود به نام حزب برادران.
➖ پدرم نفوذ زیادی در حزب داشت و فرضاً در عرض دو ساعت میتوانست شهر را به تعطیلی بکشاند.
➖ مرامنامه و اساسنامۀ حزب برادران موجود است که اساس را حاکمیت مذهب بر حکومت میدانست.
➖ پدرم میگفت چگونه میتوان دستگاهی در برابرِ دستگاه پهلوی درست کرد تا بتوان دین را یاری کرد؟
➖ پدرم وکیل به مجلسِ وقت میفرستاد و قدرت تغییر استاندار را داشت.
➖ رسم پدرم تحقیر اُمرا و خوانین و استاندار و فرماندار شاه بود.
➖ ناصرخان، خسروخان، قوامیها و حکمتیها با ذلت خدمت پدرم میرسیدند، نه با عزت.
➖ خود شاه در زمان مصدق به شیراز آمد و سوگندِ قرآن خورد که اگر مرا کمک کنید من وفادار به قانون اساسی خواهم بود. پدرم با او بهمانند یک کودک رفتار میکرد.
➖ اینها زمینههای پرورشیام بود که در آن زمان ایجاد شده بود.
➖ حالات روحیِ پدرم در ما اعتقاد راسخ به وجود آورده بود.
➖ مرجع تقلیدِ مقتدرِ حزب، در روز عاشورا با احدی حرف نمیزد.
➖ پدرم لعن و صلوات را در روز عاشورا با تأنّی میخواند و تا ظهر طول میداد.
➖ پدرم دائماً و لاینقطع، همراهِ هر لعن و صلواتی، قطرات اشکش جاری بود.
➖ پدرم گِل به عمامه میزد و روی منبر میرفت و به حضرت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام میداد، مثل کسی که بهصورتِ حضوری تسلیتِ شهادت فرزندش را به صاحبش میگوید. و مانند مادرِ بچهمُرده شیون میکرد.
➖ من حالت پدرم را از هیچ مرجع دیگری ندیدم.
۲. دغدغۀ صنعت
➖ اولین جرقهای که در سن ده_یازده سالگی به ذهنم زد این بود که گفتم مخترع شوم تا کمک کنم که مسلمانان، محتاج نباشند.
➖ بعد از فوت پدرم، مشغول دبیرستان و طلبگی بودم و با وسایل الکترونیک و برقی، بازی میکردم و در باطن بهدنبال اختراع و اکتشاف بودم.
➖ در تجارب شخصیام هشت اختراع داشتم، بدون اینکه به ثبت برسانم.
➖ در سال ۱۳۴۶ به نجف رفتم.
۳. مسئلۀ حکومت
➖ در سال ۱۳۴۹، امامخمینی(قدسسره) بحث حکومت اسلامی را مطرح کردند. با طرح حکومت اسلامی من شدیداً به فکر فرو رفتم.
➖ یادم هست سه بار از امام پرسیدند که روحانیت برای ایجاد حکومت اسلامی چهکار باید بکند؟ امام روی منبر اعلام کردند که اسلام را بشناسید و به جهانیان معرفی کنید، چرا که متاع شما را دنیا طالب است.
➖ مطالب فوق شدیداً روی من اثر گذاشت و یک ماه سخت مرا به فکر برد. با شنیدن این عبارات، تا یک ماه هیچ درسی را نمیفهمیدم. همیشه به فکر این بودم که آقا میگوید: اسلام را بشناسید و به دنیا معرفی کنید و متاع شما را مردم دنیا طالب هستند.
➖ متوجه شدم که ادارۀ جامعه امر آخَری است و ذهن ما از صنعت، عوض شد [و عبور کرد].
۴. تأسیس فرهنگستان
➖ بعد از حضورم در مجلس خبرگان قانون اساسی، ضرورت پیاده کردنِ مصوباتْ ضرورتِ احتیاجِ به ابزار و معادلات کاربردی را تمام کرد و برای درستشدنش فرهنگستان را تاسیس کردیم.
➖ فرهنگستان را مبتنی بر اعتقاد راسخ به برتری دین بر غیردین بنیانگذاری کردم.
➖ اولین بحث اقتصاد را در مدرسه سید آغاز کردم.
➖ کار فرهنگستان هیچگونه اقتباس از شرق و غرب نبوده است.
➖ شیوه مباحثه فرهنگستان مباحثه عمیق بوده است و مباحثه غیر از مباحثه عرفی بود.
➖ هرگز دین در برابر تخصیصِ «قدرت، اطلاع، ثروت» ساکت نیست.
➖ اگر کنترل عینیت، قاعدهمند نشود نمیتوان در برابر کفار ایستاد.
➖ اگر رهبری تکامل تاریخ به دست مستکبرین باشد ناچار به عقبنشینی هستیم.
➖ در فرهنگستان توانستیم فلسفۀ روش، که یک فلسفۀ عمل است نه فلسفۀ کتابخانهای، پیریزی کنیم.
➖ عمل حکومتی حکم میخواهد، معادلۀ کارشناسی میخواهد، نحوۀ اجرا هم میخواهد.
➖ مبانی [مطرحشده] سه سطح دارد: سطح اول: حکمشناسی؛ سطح دوم: موضوعشناسی؛ سطح سوم: برنامهریزی. در هر سه، ضرورت، روش و شاخص مطرح شد.
➖ تحول باید بهصورت آرام در سطح علم اصول استنباط احکام حکومتی صورت بگیرد.
🖇 منبع: گزینشی از محتوایِ یکی از جلساتِ معرفی فرهنگستان از زبان استاد، ۱۳۷۴/۹/۲
☑️
@mirbaqeri_ir