خاطره شهید حق بین سال ١٣٦٤ زمانی که کردستان بودیم یک روز با تعدادی از نیروهای گروهان عمار به ماهیگیری رفتیم نصف گونی ماهی گرفتیم آنها را بین نیروها تقسیم کردیم و مقداری را هم خودمان سرخ کردیم و خوردیم ... خاویار آنها را جدا کردیم و داخل یخچال گذاشتیم دو روز بعد آقای فداء را که آن زمان جانشین گردان بود اتاقمان دعوت کردیم. خاویارها را سرخ کردیم و داخلش تخم مرغ زدیم به هر نفرمان دو قاشق رسید. ساعت دوازده شب همۀ ما دل پیچه گرفتیم. ده پانزده نفر بودیم که دل پیچه و حالت تهوع امانمان را بریده بود نه امکانات درمانی داشتیم و نه میتوانستیم خودمان را به شهر برسانیم. تا صبح دور خودمان پیچیدیم. صبح دسته جمعی به درمانگاه رفتیم پزشک یکی از ما را معاینه کرد و از حالات بچه ها متوجه شد که همه مسموم شده ایم و برای ما داروی مشابهی تجویز کرد. از ما خواست در کنار دارو تا چند و عده فقط کته ماست بخوریم در مسیر برگشت به یاد مغازه لبنیاتی افتادیم که لبنیات محلی داشت. قبلاً هم از آنجا چندین بار ماست خریده بودیم؛ ماست هایش پرچرب و شیرین بود. تصمیم گرفتیم این بار هم از آنجا ماست بخریم به مغازه لبنیاتی .رفتیم صاحب مغازه با احوالپرسی گرم از ما استقبال کرد. بیماریمان را با او در میان گذاشتیم و گفتیم: «یکی از دستورات پزشک خوردن کته و ماسته از اون ماستهای خوشمزه تون به ما بدین» در حين خرید از صاحب مغازه سؤال کردیم چرا ماستهای مغازه شما با بقیه مغازه ها فرق داره؟!» اشاره به همسرش کرد که در کنارش نشسته بود. او هیکل چاق و درشتی داشت. گفت: شیر خانومم خیلی زیاد و پر چربه مقداری از شیر خانومم رو با شیر گاو مخلوط میکنیم برای همین ماست ما پرچربه!» از تعجب شاخ درآوردیم و انگار حالت تهوع ما بیشتر شد. چند تا از بچه ها همانجا حالشان بهم خورد و قی کردند تا آنروز ماستی را که از شیر آدمیزاد درست کرده بودند نخورده بودیم خاطره شهید حق بین کتاب گیل مانا کانال میرزا علی سلیمانی بروجردی https://t.me/AliBrojerdi1359 (تلگرام) @mirzaAlisolimani1359 (ایتا) عرضه مستقیم آثار در با سلام👇 https://basalam.com/ketabsolimani