✍می نویسم شاید چشم هایی ببینند!۱۳۹ 🔹میرزا و یارانش را بهتر بشناسیم ۹ 🔸حیدر عمواوغلی۱ ▫️حیدرتاری ویردیوف درسال ۱۲۵۹ه.ش در گیومری که یکی از شهر‌های امپراطوری روسیه بود و اکنون در کشور ارمنستان واقع شده، به دنیا آمد. پدرش پزشک داروساز بود که اصالتی ایرانی داشت و او راحاج اکبر عمو می‌خواندند، از همین رو به فرزندش لقب پسر عمو (عمو اوغلی) دادند. ▫️حیدرخان درایروان تحصیلات ابتدایی خود را آغاز کرد. فضای انقلابی آن زمان ایروان عمو اوغلی را نیزمتاثر کرده واولین جرقه‌های مبارزه و عدالت‌خواهی را دراو برانگیخت.حیدر زمانی که نوجوان بود به محفل آماناک آوانسیان وارد شد و در آنجا با کاپیتال مارکس آشنا شد و آثار نویسندگانی،چون گوگول، پوشکین و لرمانتوف را مطالعه کرد. 🔹حیدر خان پس از پایان تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل رشته برق راهی گرجستان شد و درآنجا خود را رسما مارکسیست خواند و درهمان محفل‌ها بارفقایش مانند یوزپ جوگا شویلی یاهمان استالین تا نیمه‌های شب بحث می‌کرد وبه گفته خودش نظرات استالین تاثیرات زیادی برافکار او داشت.در همان دوران بود که به اروپا سفر کرد وبا بسیاری از انقلابیون مشهور دیدار کرد. مهمترین این دیدار‌ها دیدار با ولادیمیر لنین در ژنو بود که بنابر قول مشهور لنین در این ملاقات به او توصیه کرد به ایران برود و آنجا مبارزه کند. 🔹حیدرخان پس از اخد مدرک تحصیلی به عنوان مهندس برق به باکو رفت و در آنجا با دوستانش فعالیت‌های حزبی راآغاز کرد. نخستین حزبی که حیدرخان و دوستانش تشکیل دادند حزب «اجتماعیون عامیون» یا همان سوسیال دموکرات بود که حیدرخان مسئولیت عمده آن را برعهده داشت. تاسیس حزب اجتماعیون عامیون فرصتی خوبی برای حیدرخان بود که با کارگران ایرانی رابطه بگیرد و از اوضاع و احوال سرزمین پدری باخبر شود. از همان زمان رابطه عمیق حیدرخان با جنبش‌های آزادیخواه ایرانی آغاز شد. 🔹در آن زمان بین ایرانیان مهندس برق بسیار کم بود و مظفرالدین شاه که در سفر فرنگ مفتون تکنولوژی غربی شده بود، دستور داد کارخانه برقی برای حرم امام هشتم شیعیان در مشهد راه اندازی شود. حیدرخان که در باکو با ایرانیان رابطه عمیقی گرفته بود توسط دولت برای راه‌اندازی کارخانه برق مشهد در سال ۱۲۷۹ هجری خورشیدی به ایران دعوت شد. به گفته حیدر خان در مشهد تاب دیدن فقر مردم و اختلاف طبقاتی زیاد را نداشت: «پس از دایر کردن کارخانه مزبور در مشهد که حکومت شاهزاده نیرالدوله درآنجا بود وبرخی وحشی گری‌های خلاف وجدان انسانی مشاهده می‌نمودم، از آنجایی که از سن دوازده سالگی در روسیه داخل امور سیاسی بوده و هیچ زمان تحمل بعضی مضرات اقتصادی را نمی‌توانستم بیاورم چطور می‌شد که در ایران متحمل پاره‌ای وحشی گری‌ها شده و ساکت می‌ماندم. چیزی که اثر فوق العاده در قلب من نموده و به تعجب من می‌افزود، آن بود که می‌دیدم حاکم در حین حرکت و عبور از کوچه و بازار، عده‌ای از آدم‌های مفتخوار و فراش به عده چهارصد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند به زور آن‌ها را بلند کرده و حکم به تعظیم کردن می‌نمودند. چون این قسم ترتیبات را مطلقا ندیده بودم و ضمنا متولی باشی ضریح نیزازاین حرکات معمول می‌داشت» 🔹حیدرخان در دیدار با متولی وقت آستان قدس رفتار تندی کرده بود و گفته بود به مشکلات مردم توجهی ندارد. او در خاطراتش می‌نویسد: «از این تحقیری که من نسبت به متولی باشی کردم فقط یک مقصود عمده در مد نظر و خیال داشتم و آن عبارت بود از اینکه به اهالی خراسان که عاری از تمدن و فهم پاره‌ای از مسائل بودند حالی کرده بفهمانم که متولی‌ باشی نیز یکی از جنس بشر است و از آسمان نازل نشده است. با او هم ممکن است همان رفتار را مجری داشت که با سایر طبقات مردم مجری می‌دارند و چون او دارای پول و تمول است یا بواسطه دادن رشوه و ترتیبات دیگر صاحب این مقام شد، ممکن است مطلقا لیاقت آن را نداشته باشد. مقصود من همانا به صرافت انداختن و حالی کردن به مردم بود که تکلیف و وظیفه بشریت را بدانند.» ▫️چیزی که به‌ویژه حیدرخان را آزار می‌داد، رفتار چاپلوسانه نسبت به مستبدین و اشراف بود.در همان دوره حاکم خراسان با ملاکین و اشراف متحد شد و دست به احتکار گندم زد و در نتیجه قیمت نان سر به فلک کشید.حیدرخان که با اهالی رابطه خوبی برقرار کرده بود به تحریک مردم علیه حاکم مشغول شد و آن‌ها را برای عزل حاکم به هیجان آورد. اهالی قیام کردند و خانه بسیاری از اشراف نیز غارت شد. با عزل حاکم حیدرخان و دوستانش خوشحال شدند، اما طولی نکشید که خوشحالی او با دیدن اعمال و رفتار حاکم جدید به یاس مبدل شد. حیدرخان با دیدن حاکم جدید و ظلم و ستم او متوجه مشکلات بنیادینی شد که نه با اصلاح و عزل افراد که با انقلابی ریشه‌ای قابل حل بود. 🔹جمعه ها این داستان ادامه دارد.. ✍حسین داداشی https://t.me/shenasanews @mirzaeihaa