در آنجا به تجارت روی آورده و نقل کرده اند که خانه ای بزرگ در آن شهر بنا می کند.تا اینکه بزرگان آلیان برای برگرداندن او به عراق می روند و او را برای سرپرستی ایل و کمک به آنها و رهایی از دست دزدان و راهزنان و متجاوزان دو باره با احترام به ریاست ایل آلیان می نشانند. حاصل ازدواج حسن خان با بی بی خانم که دختر عموی او بود سه دختر بوده است . سکینه خانم همسر میرزا نعمت الله خان مادر دکتر شاهپور الیانی ساکن آلمان و رقیه خانم همسر میرزا رحیم خان و مادر بنده و دختر دیگری که که ناقص بود. مادر و خاله های من در گورستان کلرم مدفون هستند.در ضمن حسن خان زن دومی از خاندان مغیثی ها در رشت گرفته بود که از او یک دختر به نام معین دخت داشت. به چه علت میرزا پس ازنا امیدی از جنگل می خواست به خانقاه برود؟ میرزا قصد داشت برای ملاقات و پناه بردن به عظمت خانم که در آن منطقه فرد قدرتمندی بود برود .ظاهراً رابطه ی عاطفی نیز بین آن دو برقرار بوده است.شاید کشش عشق بوده است . میرزاآنچنان که ما اطلاع داریم و از مادرم شنیده ام زنی صیغه ای در اشکلن داشته و در جواب درخواست اهالی منزل جهت آشنایی با او امتناع کرده و گفته شما هم شان نیستید.میرزا هیچ فرزندی نداشته گرچه بعد از انقلاب چند نفر ادعا کردند که فرزند میرزا هستند اما حتی یکی در میانده ادعا کرده بود که فرزند میرزا هست و مردم برایش خانه ای هم میسازند.فرد دیگری (کوچک لشکر آرا) هم ادعای فرزندی میرزا را داشت و خانوده هم برای روشن شدن موضوع از او دعوت کردند اما او هیچ وقت برای اثبات ادعای خود نیامد. از آخرین ملاقات میرزا و حسن خان و علت جدایی آنها بگویید. در این مورد نقل قول ها زیاد است. گرچه نقل قول پسر خاله ی وی در کتاب نهضت جنگل و معین ارعایا چیز دیگری هست اما او نوشته های دکتر شاهپور آلیانی را چندان مستند نمی داند . می گوید که شاید همدیگر را گم کردند یا نقل قولهای دیگراما نقل خود را اینگونه بیان می کند . ازمادر خود و نیز شخصی که اسمش را فراموش کرده و می گوید دایی مهندس موسوی رهپیما بوده است نقل می کند (این شخص میرزا احمد واقعی،آجودان مخصوص میرزا مدفون در گورستان گوشلوندان بوده است ). فرخ جنگلی می گوید: اصلا آخرین ملاقاتی در بین نبود . درگیر و دار جنگ و فرار از دست سربازان رضا خان آنها با هم بوده اند تا اینکه تعدادشان به هفت نفر میرسد (میرزا، حسن خان، گائوک آلمانی که مسلمان شده و اسم خود را به هوشنگ تغییر داده بود. ،نعمت الله خان(داماد حسن خان)،واقعی ، ،ملاجعفر(منشی و کسی که همیشه کیف مدارک او را حمل می کرد) و نفر هفتمی که اسمش را به خاطر ندارد. نعمت الله خان بین راه سنگر می گیرد تا قزاق ها را معطل نماید .ظاهراً تا ساعتی موفق می شود اما توسط کبلا نقره(کربلایی نقره) از اهالی شالتوک که فرد خائنی بود و به دلیل اشراف بر منطقه راهنمای قزاق ها بود از پشت مورد اصابت گلوله قرار می گیرد . آن شش نفر باقی مانده به راه خود ادامه می دهند وقتی دورتر میشوند میرزا خود از حسن خان و دیگران می خواهد که چون شما صاحب زن و فرزند هستید برگردید تا مال و ناموس شما مورد تعرض واقع نگردد من و گائوگ به دلیل اینکه زن و فرزند نداریم میرویم. در واقع آن چهار نفر با حکم میرزا بر میگردند. محمودی واقعی مردی بسیار قدرتمند بوده او بود به تنهایی امین الدوله مالک لشت نشاء را کت بسته به جنگل می آورد امین الدوله مرد قدرتمندی بود که پرچم دو کشور روس و انگلیس بر در خانه او افراشته بود بعد ها پسر او دکتر امینی به نخست وزیری می رسد. امین الدوله از برخورد خوب و احترام آمیز میرزا نسبت به خودش مهر او را به دل می گیرد و به جنگل کمک مالی خوبی می کند اما از همراهی امتناع می ورزد . بعد از شکست نهضت و شهادت ،میرزا حسن خان دستگیر، زندانی و طی ماجرایی که داستانش طولانی است آزاد گردیده و بعد ها به حکومت فومنات می رسد .در این هنگام او رضاشاه را به گیلان و عمارت زیده دعوت می کند . مقدمات این سفر فراهم شده بود و حتی رضا شاه تا بازارجمعه هم رسیده بود که بر می گردد.علت برگشتن او این بود که دشمنان حسن خان سعایت کرده و در گوش او می خوانندکه حسن خان قصد انتقام کشته شدن یاران خود به دست قزاق ها و توطئه قتل تو را در سر دارد. حال اینکه حسن خان قصد ترور او را داشته بر ما پوشیده است. با برگشتن رضا شاه ورق هم برای حسن خان برگشته و پس از مدتی حسن خان در روستای دهنه سر نرگستان ترور شده، به بیمارستان رشت منتقل گردیده و از دنیا می رود. جنازه او را بعد از مدتی برای تدفین به نجف اشرف منتقل کرده و در وادی السلام دفن می کنند.