✅🙏تجربه خودم
وقتی بچه بودم
#جن دیدم
اون موقع نمیدونستم چی دیدم
همیشه فکر می کردم چیزی که دیدم فقط کابوس و خواب بوده اما نبود.
پنج یا ۶ سالم بود حدودا
خونه خالم خوابیده بودیم
نصف شب بیدار شدم رفتم پشت پنجره
دیدم هفت هشت نفر شبیه سایه تو حیاطن
صورتشون معلوم نبود
زیر نور ماه اندامشون معلوم بود
یه سریا مرد بودن یه سریا زن
یه کم خم بودن و لاغر
صدای پچ پچ اونا میشنیدم
خیلی عجیب جا به جا میشدن
فکر کن چشم به هم زدنی از اینور میرفتن اونور
اولش فکر کردم شاید پسرخاله دخترخاله هامن
بعد دیدم همشون کنارم خوابن
رفتم بیدارشون کردم
گفتم پاشید کلی خانم آقا تو حیاطن
اونا گوش نکردن و گفتن برو بخواب خواب بد دیدی
دوباره رفتم وایسادم و نگاه میکردمشون
عجیب بودنشون برام جذاب بود
یادم نیست چقدر گذشت
خونه خالم قدیمیه و حیاط وسطه دورش اتاقه
بعد یه خورده زمان که نمیدونم ده دقیقه بود یا چند ساعت دیدم اون طرف حیاط چراغ آشپزخانه روشن شد. شوهر عمم رفته بود قرص بخوره
از تو اتاقا دویدم
حیاطو از تو اتاقا دور زدم رسیدم بهش
رفتم پیشش گفتم: عموجان یه سریا تو حیاطن به قرآن.
بعد بنده خدا فکر کرد دزد اومده
رفت چوب دستی برداشت و رفت حیاط
منم از اتاقا دور زدم رفتم همونجا که قبلش میدیدمشون
حاجی باورت نمیشه
اونا شوهرعممو میدیدن
اما اون اونا رو نمیدید😳
مسخرش میکردن
دورش میچرخیدن
صداشونو میشنیدم
اما شوهرخالم اصلا نمیفهمید و نمیدید
بعد اومد تو گفت خواب بد دیدی و بزور گفت باید بخوابی
خوابیدم
بچه بودم
نمیفهمیدم اونا چی بودن اصلا
بعدا همیشه فکر کردم اون شب خواب دیدم
تا دو سال پیش
یه بار تو فامیل حرف خواب و رویا بود
دختر خالم گفت محمدجوادم نصف شب خواب بد زیاد میبینه بلند میشه
گفتم چرا
گفت بچه بود یه دفه پاشود گفت خانم آقا تو حیاطه. اخه خانم اقا تو حیاط ما چه می کنه😂😂
پسر خالم گفت اره یادش بخیر منم اون شب بیدار کرد همینو گفت😂
شوهر خالم گفت خواب نما شده بود من خوابوندمش!
عههههه
تازه فهمیدم جدی من بیدار بودم میدیدم