https://eitaa.com/mjholat
«مهدی اخوان ثالث»
شما بانوی جوانی بودید پر از اندیشههای روشن. بلند پرواز و آزادیخواه، استوار و ثابت قدم.
خانواده شلوغی داشتید و همین باعث میشد تا کسی سر از کارت در نیاره.
وارد حزب شدی. با اون همونجا آشنا شدی.
وقتی ماموریت لو رفت و داشتید گیر ساواک میافتادید، اون فرشته نجاتت شد و به جای تو به زندان رفت.
هرچند مجالی برای تابش پرتو گرم محبت بر قلب فداییان خلق نبود اما شما برای هم پنجرهای شدید از شهر سیاه و دوده گرفته به آسمان صاف و پاک و روشن.
اما بعد دیدگاه و تفکرت تغییر کرد و خواستی از حذب جدا بشی. اون همچنان پای آرمانهاش وایستاد و اون پنجرهها برای همیشه بسته شدن...
دریچهها از - آخر شاهنامه-
ما چون دو دریچه، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینهی بهشت، اما... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچهها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
@ayyambekom