#دشمن_شناسي
قسمت شانزدهم
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
✍بلاذرى مىنويسد:
در روز به خاک سپردن عمر، اعضاىشورا کارىنکردند. ابوطلحه، به دستور عمر، بر مردم امامتِ جماعت کرد و نماز گزارد و صبح روز ديگر، ابوطلحه آنان را در محلّ بيتالمال گردآورد تا به رايزنى بپردازند. مراسم به خاک سپردن عمر در روز يکشنبه و در چهارمين روز ترورش صورت گرفت، و صُهَيب بنسِنان برجنازهاش نماز خواند.
🔻چون عبدالرّحمن اعضاى شورا و گفت و شنود را مشاهدهکرد به ايشان گفت:
من و سعد خود را کنار مىکشيم، به اين شرط که انتخاب يکى از شما چهار نفر با من باشد؛ زيرا نجوايتان به درازا کشيده و مردم منتظرند تا خليفه و امام خود را بشناسند. اهالى شهرها نيز، که براى کسب اطّلاع از اين امر تاکنون در مدينه ماندهاند، توقّفشان طولانىشده بايد زودتر بهشهر و ديار خود بازگردند.
همه با پيشنهاد عبدالرّحمن بنعوف موافقتکردند، مگر علىعلیه السلام که گفت: تاببينيم.
🔻در اين هنگام ابوطلحه وارد شد و عبدالرّحمن آنچه را گذشتهبود، از پيشنهاد خود و موافقت همگان بجز على، بهاطّلاع او رسانيد. پس، ابو طلحه رو بهعلىعلیه السلام کرد و گفت: اىابوالحسن، عبدالرحمن مورد اعتماد همه مسلمانان است، چرا با او مخالفت مىکنى؟! در اينجا علىعلیه السلام،
عبدالرحمن بنعوف را سوگندداد تا بهخواسته دل اعتنايىنکند، حق را مقدَّم دارد و به صلاح و خيرِ امّت بکوشد و رابطه خويشاوندى، او را از راه حقّ منحرف نسازد. عبدالرحمن، همه را پذيرفت و سوگندخورد. پس علىعلیه السلام رو به او کرد و گفت: حالا انتخابکن.
🔻اين رويداد در محل بيتالمال صورتگرفت يا، بنابه گفتهاى، در خانه مِسوَر ابن مَخْرَمه. پس، عبدالرّحمن پيش آمد و دست علىعلیه السلام را در دست گرفت و به او گفت:
با خدا عهد و پيمان ببند که اگر من با تو بيعتکردم، بنىعبدالمُطَّلب را بر گردن مردم سوار نخواهىکرد و سوگند بخور که از سيره رسولخداصلی الله علیه و آله و شيخين (ابوبکر و عمر) سرپيچى
نکنى.
🔻علىعلیه السلام پاسخداد: رفتارم با شما، تا آنجا که در توان داشتهباشم، بر اساس کتابِخدا و سنّتپيامبرش خواهدبود.
سپس عبدالرّحمن به عثمان گفت: خدا به سود ما بر تو گواه باد که اگر زمام حکومت را به دستگرفتى، بنىاميه را بر گردن مردم سوارنکنى و با ما بر اساس کتاب خدا و سنّت پيامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتارکنى. عثمان پاسخداد: من با شما رفتارى بر اساس کتاب خدا و سنّت پيامبرصلی الله علیه و آلهو روش ابوبکر و عمر خواهمداشت.
🔻بار ديگر عبدالرّحمن به علىعلیه السلام روى کرد و سخن نخستين خود را به او گفت و علىعلیه السلام نيز چون بار اوّل به وى پاسخ داد. سپس عثمان را به کنارى کشيد و گفته نخستين خود را از سرگرفت و از وى همان جوابِ مساعدِ اوّل را شنيد. عبدالرّحمن، براى بار سوّم، پيشنهاد اوّلِ خود را به علىعلیه السلام گفت. در اين نوبت امام علىعلیه السلام
به او گفت: کتاب خدا و سنّت پيامبر
صلی الله علیه و آله نيازى بهسيره و روش ديگرى ندارد؛ تو مىکوشى، به هر صورت که شده، خلافت را از من دورکنى.
🔻عبدالرّحمن به اعتراض امام علیه السلام
توجهى نکرد و رو به عثمان کرد و سخنِ نخستينِ خود را براى سومين بار تکرار کرد و از عثمان همان جوابِ نخستين را شنيد. پس، دست به دست عثمان زد و با او بيعت کرد.
✍همچنين، طبرى و ابن اثير، در ضمن بيان رويدادهاى سال 23 هجرى، مىنويسند:
🔻چون عبدالرّحمن در سومين روز با عثمان بيعتکرد، علىعلیه السلام به عبدالرّحمن گفت: دنيا را به کامش کردى. اين نخستين روزى نيست که شما، بر ضدما، به پشتگرمى يکديگر برخاستهايد.
"فَصَبرٌ جميلٌ وَ اللّهُ المُستَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ. "
به خدا قسم، تو عثمان را به خلافت نرساندى مگر براى اين که او، پس از خود، تو را به خلافت بردارد؛ اما خداى را در هر روز تقديرىاست.
🔻پس از بيعت عبدالرّحمن با عثمان، ديگر اعضاى شورا نيز با عثمان بيعتکردند.
علىعلیه السلام که ايستاده ناظر برجريان امر بود، بر زمين نشست.
❗️عبدالرّحمن خطاب به او گفت: بيعتکن، وگرنه گردنت را مىزنم! و در آن روز با کسى از آنان جز او شمشير نبود. نيز گفته شدهاست که علىعلیه السلام از محلِّ شورا خشمناک بيرونآمد. ديگر اصحابِ شورا خود را بدو رساندند و گفتند: بيعتکن والاّ با تو مىجنگيم. پس بازگشت و با عثمان بيعتکرد.
امام علیه السلام به خوبى مىدانست که خلافت را به او نمىدهند، اما همراه ايشان در شورا شرکت کرد تا نگويند که او، خود، خلافت را نمىخواست.
📚سقيفه/مرحوم علامه سيد مرتضى عسكرى
🖍ادامه دارد ....
@mmenhaj