قسمت هجدهم ┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ 🔔شورش مصريان در زمان حکومت عثمان مسلمانان در سختی بودند. از مصر، براى شکايت از والىِ‌خود، عبداللّه بن‌سعد بن‌ابى سرح، به نزد عثمان آمدند و به‌مسجد پيامبر وارد شدند. 🔻عثمان قبول نمى‌کرد که کسى از واليانش شکايت کند. جماعتى از مهاجران و انصار که در مسجد پيامبرصلی الله علیه وآله بودند به آنان گفتند: چه شده که به مدينه آمده‌ايد؟ گفتند: از ستمِ فرماندار خود به شکايت آمده‌ايم. 🔻علىعلیه السلام به آنان فرمود: در کارِ خود شتاب و در داورى عجله مکنيد. شکايت خود را به خليفه عرضه داريد و او را در جريان امر بگذاريد؛ چه، امکان آن مى‌رود که فرماندار مصر، بنابر ميل خود و بى‌دستورى از خليفه، با شما رفتار کرده‌باشد. شما به نزد خليفه برويد و مسائل خود را باز گوييد؛ چنانچه عثمان بر او سخت گرفت و وى را از کار برکنار کرد به هدف خود رسيده‌ايد، وگرنه، مى‌توانيد براى شکايت بازگرديد. 🔻مصريان از آن حضرت خواستند که همراه آنان باشد، ولى على علیه السلام جواب داد: احتياجى به آمدن من نيست. مصريان گفتند: اگر چه موضوع همين است، ولى ما مايليم که تو هم حضور داشته، شاهد بر ماجرا باشى. 🔻علىعلیه السلام پاسخ داد: آن‌که از من قوى‌تر، و به جميع خلايق مسلط‌تر و بر بندگان دلسوزتر است بر شما شاهد و ناظر خواهد بود. 🔻بزرگان مصر به در خانه عثمان رفتند. عثمان گفت: چرا بى‌اجازه من از مصر به اينجا آمديد؟ گفتند: آمده‌ايم تا از تو و کارهايت شکايت کنيم، همچنين از کارهايى که عامِلَت مى‌کند!!! 🔻گفت و گو بين آنان بالا گرفت و به مسجد کشيده‌شد. عايشه و طلحه دخالت کردند و از اينجا به بعد رهبرى مخالفانِ عثمان را به دست گرفتند. سپس، حضرت اميرعلیه السلام وارد ماجرا شد و بعد از گفت و گو با عثمان، عثمان نامه‌اى به شرح زير نوشت: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم اين پيمانى است که بنده خدا عثمان، اميرالمؤمنين، براى آن دسته از مؤمنان و مسلمانانى که از وى رنجيده‌اند مى‌نويسد. عثمان تعهد مى‌کند که، از اين پس، مطابق کتاب خدا و سنّتِ پيامبر رفتار کند؛ حقوق کسانى را که بريده است بار ديگر برقرار سازد؛ آنان را که از خشم او بيمناک‌اند امان دهد و آزادى‌شان را تأمين‌کند؛ تبعيد شدگان را به خانواده هايشان باز گرداند؛ غنائم جنگى را بى‌هيچ ملاحظه و استثنا بين سپاهيان (مجاهد) تقسيم کند. على بن‌ابى طالبعلیه السلام، از جانب عثمان، در مقابل مؤمنان و مسلمانان، ضامنِ اجراى تمامىِ اين تعهّدات است. شاهدان زير نيز صحّتِ اين تعهدات را گواهى مى‌کنند: زبير ابن‌العَوّام، سعد بن‌مالک ابى وَقّاص، زيد بن‌ثابت، طلحه بن‌عبيداللّه، عبداللّه بن‌عمر، سهل بن‌حُنَيف، ابو ايوب خالد بن‌زيد. (تاريخ نگارش، ذيقعده 35 هجرى.) 🔻گروه‌هايى که از کوفه و مصر آمده‌بودند، هر يک، نسخه‌اى از اين پيمان نامه را گرفتند و رفتند. عثمان به میان مردم آمد و چنين خطبه خواند: . . . اى مردم، به خداى سوگند، آنچه را که بر من خرده گرفته‌ايد، همه را مى‌‍‌دانستم، و آنچه را که در گذشته انجام داده‌ام، همه از روى علم و دانايى بوده‌است؛ ليکن در اين ميان، هواى نفس و خواهش‌هاى درونى‌ام مرا سخت فريب داد و حقايق را وارونه به من نشان داد و سرانجام مرا گمراه کرد و از جاده حَقّ و حقيقت بگرداند. خود از پيامبر خدا(ص) شنيدم که فرمود: "هر کس که دچار لغزشى گردد بايد توبه کند و هر که گناهى مرتکب شود بايد توبه کند و بيش از پيش، خود را در گمراهى سرگردان نسازد؛ و اگر به ظلم و ستم ادامه دهد از آن دسته اشخاصى محسوب مى‌شود که از جاده حق و حقيقت به کلّى منحرف گشته‌اند. " 🔻من، خود اولين کسى هستم که از اين فرمان پند گرفته‌ام. اکنون، از آنچه مرتکب شده‌ام، از خداى بزرگ آمرزش مى‌طلبم و به او روى مى‌آورم؛ و چون منى شايسته است که از گناه دست شُسته، در مقام توبه و استغفار بر آيد. اکنون، چون از منبر فرود آمدم، سران و اشراف شما بر من درآيند و پيشنهادهاى خود را با من در ميان بگذارند. به خداى سوگند، اگر خواسته حقّ چنين باشد که من بنده‌اى زر خريد شوم، به نيکوترين وجه، روش بندگانِ خدا را در پيش خواهم گرفت و چون آنان ذليل و خوار خواهم شد. 🔻عثمان در اينجا به گريه افتاد. راوى مى گويد: ديدم که، از شدّتِ گريه، اشک ريشش را تَر کرد و دلِ مردم از حالت و سخنان عثمان بسوخت و حتّى جمعى از آنان به گريه افتادند و بر بيچارگى و درماندگى و توبه او متأثر شدند. در اين حال، سعيد بن‌زيد به عثمان گفت: اى اميرالمؤمنين، هيچکس چون خودت به تو دلسوزتر نيست؛ زنهار! برخويشتن بينديش و به آنچه وعده داده‌اى عمل کن. 📚سقيفه/مرحوم علامه سيد مرتضى عسكرى 🖍ادامه دارد @mmenhaj