🔰اول عاج! بعد بچه ✍️ یادداشت اختصاصی || حجت الاسلام علی قاسملو 🔻برده ای که در یازده سالگی به دست انگلیسی ها اسیر شده بود، بعدها آغاز بردگی اش را اینگونه توصیف کرد: 🔸«یک روز که همه ی مردم روستا برای کار به کشتزارها رفته بودند، من و خواهرم در خانه تنها بودیم. ناگهان دو مرد و یک زن از دیوار خانه ی ما بالا آمدند، به درون خانه پریدند و به سرعت ما را گرفتند. فرصت هیچ مقاومتی نداشتیم. آنان جلو دهانمان را گرفتند و ما را با خود به درون جنگل کشاندند.» 🔸اروپایی ها برده ها را به هم زنجیر می کردند و هفته ها در جنگل وادار به راه رفتن می کردند تا به ساحل برسند. گاه ممکن بود مسیری دو هزار کیلومتری را در سخت ترین وضعیت در دل جنگل طی کنند تا به ساحل برسند. 🔸نگهبانان آن ها ممکن بود اروپایی یا آفریقایی باشند، اما با خشونتی عجیب با آنها رفتار می کردند. مسافری که با یکی از این کاروان ها همرا بوده، در خاطراتش نوشته است: « نمی توانم کثیفی سر و تن این برده ها را توصیف کنم. بر تمام تنشان زخم های شلاق دیده می شد. مگس هایی که آن ها را دنبال می کردند، از زخم خونی که از این زخم ها جاری بود تغذیه می کردند. و همین وضع، زخم های آنها را دردناک تر می کرد. 🔸هر نگهبان، یک تفنگ، یک چاقو و یک نیزه همراه داشت. من به یکی از آنها گفتم این ها نمی توانند با این وضع بار حمل کنند. او لبخندی زد و گفت چاره ای ندارند. یا باید بروند، یا بمیرند. گفتم اگر آن قدر بیمار شوند که نتوانند راه بروند، چه کار می کنی؟ گفت سریع با یک نیزه کار را تمام می کنم. هر یک از زن ها یک عاج بزرگ را هم بر دوش می کشید. بعضی از آن ها بچه ای هم در آغوش داشتند. از نگهبان پرسیدم اگر آن قدر ضعیف شوند که نتوانند عاج را حمل کنند، چه کار می کنید؟ نگهبان گفت ما بچه را با نیزه می کشیم و بار او را سبک می کنیم. 💢 اول عاج، بعد بچه. مادری که بچه اش را مقابل چشمانش برای حمل عاج کشته بودند، وقتی به ساحل می رسید، تازه رنج هایش آغاز میشد. 📮 سایت | ایتا | آپارات | ویراستی | بله