سلام🍀 من چند سالی است که معلم شده‌ام و می‌خواهم خاطره‌ای از دوران دانش‌آموزی خودم را با شما به اشتراک بگذارم. امیدوارم این داستان بتواند بر دیدگاه و رویکرد همکاران تأثیر بگذارد و شاید هم فقط درد و دلی باشد👇 وقتی دانش‌آموز سال دوم ابتدایی بودم، قبل از ورود به مدرسه، کم‌رو و خجالتی و درون‌گرا نبودم. اما معلم سال دوم ابتدایی باعث شد این مشکلات در من به وجود بیاید. چند روزی از سال تحصیلی گذشته بود. اگر اشتباه نکنم، خود مدرسه کتاب‌های درسی را برای ما تهیه کرده بود و ما هزینه‌ی کتاب‌ها را پرداخت کرده بودیم. حین خواندن کتاب فارسی در کلاس درس، متوجه شدم مطلبی که معلم می‌خواند در کتاب درسی من نیست. ابتدا فکر کردم خط کتاب را گم کرده‌ام و از دوستم پرسیدم. وقتی به کتاب دوستم نگاه کردم، دیدم کتاب من با کتاب او فرق دارد و بعضی از صفحات را ندارم. دستم را بلند کردم و گفتم: "آقا اجازه!" منتظر ماندم ولی جوابی نداد. دوباره بلندتر گفتم: "آقا اجازه!" ولی باز هم معلم جوابم را نداد. من فکر کردم اگر مشکلم را به معلم بگویم، آن را برطرف می‌کند، اما معلم اصلاً به من توجه نکرد. من در نیمکت آخر کلاس بودم، ولی این به معنی نبود که تنبل یا شلوغ باشم. معلم جواب بقیه را می‌داد و من خیلی ناراحت شدم و دلم شکست. آن سال در درس املا تجدید شدم و زیاد به مدرسه نمی‌رفتم و از مدرسه فراری بودم. معلم ما خیلی عصبی بود. یک روز دست یکی از هم‌کلاسی‌ها را زیر پایه نیمکت گذاشت و گفت به دو نفر که روی نیمکت بنشینند و خودش هم روی همان نیمکت نشست. من تا مرز سکته رفتم. یک هم‌کلاسی داشتم که شیرین‌مغز بود و معلم به او می‌گفت فردا بالش بیاور و سر کلاس برای خودت بنشین و تکیه بده. آن دانش‌آموز حتی با خودش ناهار هم می‌آورد و می‌خورد و ما هم می‌خندیدیم. من و چند نفر تکلیف ننوشته بودیم و معلم ما را جدا کرد و می‌خواست تنبیه کند. یکی از ما از ترس فرار کرد و به کلاس مقابل پناه برد و معلم آن کلاس در را بر روی معلم ما بست و هر چه در می‌زد، در را باز نمی‌کرد تا اینکه زنگ خورد و همه الفرار. در کل، من خودم معلم هستم و برای معلمین ارزش قائلم، ولی اگر آن معلم الان زنده باشد، تف می‌کنم به صورتش و اگر مرده باشد... بقیه‌اش را خودتان حدس بزنید. وقتی معلم به من توجه نکرد و مشکلم حل نشد، در درس‌ها عقب افتادم چون چندتا از کتاب‌هایم ناقص بود و نمی‌دانستم کتاب چه می‌گوید. چون نمی‌توانستم کتاب را بفهمم و مطالب زنجیره‌وار هستند، دلسرد شدم و کم‌رو و درون‌گرا شدم. تا آخر دبیرستان در ارتباطات اجتماعی ضعیف بودم، البته در دبیرستان مقداری بهتر شدم نسبت به راهنمایی. اعتماد به نفسم نابود شد و نمی‌توانستم در جمع نظرم را بگویم. در دوران دانشگاه خیلی بهتر شدم و شروع به کنفرانس دادن کردم. 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz