به روایت از تنها برادرم داداش مجتبی: «من و مهدی دو فرزند خانواده بودیم که سی و چند سال در کنار هم زندگی کردیم و با هم قد کشیدیم. حالا که نیست تنهایی را با تمام وجود حس می کنم یادم می آید که یک روز با مهدی به استخر رفتیم.من ترس از ارتفاع داشتم اما مهدی می گفت :"من دستت را می گیرم و اجازه نمی دهم اتفاقی برای تو بیفتد.» بعضی از جمله ها هستند که باید سال ها بگذرد تا بفهمی معنا و مفهوم دقیقشان چیست .این جمله هم جزو همان جملات است. آن روزها یک نفر بود که به عنوان برادر بزرگ تر دستم را بگیرد و حالا جای دست های مهدی خالی است👇👇👇👇👇
🍃17🍃