من همان عاشق و افسون شده ی روی تو ام من گرفتار تو و پنجره فولاد تو ام تو همان دلبر زیبای من ارباب منی من همان رعیت محتاج به درگاه تو ام تو چه زیبایی و من محو تماشای تو ام قسمت می‌دهند اما به دو دست عباس که مرا رد نکنی پس نزنی آقا جان