*•═•••◈﷽◈•••═•* ▪️توجه و مطالعه در زوایای گوناگون شخصیت، اعمال، رفتار و زندگی پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله)برای ما مسلمانان از اهمیت بسزایی برخوردار است و آثار علمی و عملی فراوان دارد. یکی از مسائل مهم درباره آن حضرت، کارهای خارق العاده و معجزاتی است که به دست آن حضرت و یا برای تأیید ایشان انجام گرفته است. در این باره، نخست چند نکته به عنوان پیش نیاز بحث یادآوری می گردد: ⬅️معجزات نوع چهارم ↩️نوع چهارم: معجزات آن حضرت است در زنده کردن مردگان و شفاى بیماران و معجزاتى که از اعضاى شریفه آن حضرت به ظهور آمده که دراینجااکتفا میکنیم به چند امر: ⭐طعام بابرکت ↩️نهم: جماعتى از محدثان خاصّه و عامّه روایت کرده اند که جابر انصارى گفت: در جنگ خندق روزى حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلم را دیدم که خوابیده و از گرسنگى سنگى بر شکم مبارک بسته، پس به خانه رفتم و در خانه گوسفندى داشتم و یک صاع جو، پس زن خود را گفتم که من حضرت را بر آن حال مشاهده کردم این گوسفند و جو را به عمل آور تا آن حضرت را خبر کنم. زن گفت: برو و از آن حضرت رخصت بگیر اگر بفرماید به عمل آوریم؛ پس رفتم و گفتم: یا رسول اللّه! التماس دارم که امروز چاشت خود را به نزد ما تناول فرمائى. فرمود: که چه چیز در خانه دارى؟ گفتم: یک گوسفند و یک صاع جو. فرمود: که با هر که خواهم بیایم یا تنها؟ نخواستم بگویم تنها. گفتم: هر که مى خواهى و گمان کردم که على علیه السلام را همراه خود خواهد آورد؛ پس برگشتم و زن خود را گفتم که تو جو را به عمل آور و من گوسفند را به عمل مى آورم و گوشت را پاره پاره کردم و در دیگ افکندم و آب و نمک در آن ریختم و پختم. و به خدمت آن حضرت رفتم و گفتم: یا رسول اللّه، طعام مهیا شده است. حضرت برخاست و بر کنار خندق ایستاد و به آواز بلند ندا کرد که اى گروه مسلمانان! اجابت نمائید دعوت جابر را؛ پس جمیع مهاجران و انصار از خندق بیرون آمدند و متوجه خانه جابر شدند و به هر گروهى از اهل مدینه که مى رسید مى فرمود اجابت کنید دعوت جابر را؛ پس به روایتى هفتصد نفر و به روایتى هشتصد و به روایتى هزار نفر جمع شدند. جابر گفت: من مضطرب شدم و به خانه دویدم و گفتم گروه بى حد و احصا با آن حضرت رو به خانه ما آوردند. زن گفت: که آیا به حضرت گفتى که چه چیز نزد ما هست؟ گفتم: بلى. گفت: بر تو چیزى نیست حضرت بهتر مى داند. آن زن از من داناتر بود، پس حضرت مردم را امر فرمود که در بیرون خانه نشستند و خود و امیرالمؤمنین علیه السلام داخل خانه شدند و به روایت دیگر همه را داخل خانه کرد و خانه گنجایش نداشت هر طایفه که داخل مى شدند حضرت اشاره به دیوار مى کرد و دیوار پس مى رفت و خانه گشاده مى شد تا آن که آن خانه گنجایش همه به هم رسانید پس حضرت بر سر تنور آمد و آب دهان مبارک خود را در تنور انداخت و دیگ را گشود و در دیگ نظر کرد و به زن گفت که نان را از تنور بکن و یک یک به من بده. آن زن نان را از تنور مى کند و به آن حضرت مى داد حضرت با امیرالمؤمنین علیه السلام در میان کاسه ترید مى کردند و چون کاسه پر شد. فرمود: اى جابر، یک ذراع گوسفند را با آبگوشت بیاور. آوردم و بر روى ترید ریختند و ده نفر از صحابه را طلبید که خوردند تا سیر شدند. و در مرتبه چهارم که حضرت ذراع از جابر طلبید جابر گفت: یا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم! گوسفندى بیشتر از دو ذراع ندارد و من تا حال سه ذراع آوردم؟! حضرت فرمود: که اگر ساکت مى شدى همه از ذراع این گوسفند مى خوردند؛ پس به این نحو ده نفر ده نفر مى طلبید تا همه صحابه سیر شدند، پس حضرت فرمود: اى جابر! بیا تا ما و تو بخوریم؛ پس من و محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم و على علیه السّلام خوردیم و بیرون آمدیم و تنور و دیگ به حال خود بود و هیچ کم نشده بود و چندین روز بعد از آن نیز از آن طعام خوردیم. 📓منبع:(بحارالانوار) ۱۸/۳۲ـ۳۴ ┄┄┄┅••✻••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin