🌴🌴🌴 🏴🏴 🌼 سه دقیقه در قیامت ۳۷ *{گره گشایی}* قسمت سوم . . به او یاد دادم و در کنارم مشغول نماز شد.اما می دانستم او از چیزی ترسیده و نگران است. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بیرون آمدیم. . . گفتم: (اگر مشکلی برات پیش اومده بگو،من مثل برادرت هستم🤝🏻.) گفت: (روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود.او با تهدید میخواست من را به خانه‌اش ببرد.حتی تا نیمه شب منتظرم مانده بود.من فرار کردم و پیش شما آمدم😟.) . . روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی او را تهدید کردم. آن جوان هرزه دیگر سمت بچه های مسجد نیامد.این نوجوان هم با ما رفیق و مسجدی شد. البته خیلی برای هدایت او وقت گذاشتم😇. خداراشکر الان هم از جوانان مومن محل ماست. . . مدتی بعد،دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند،شش ماه یا بیشتر درگیر مسائل گزینش شدند. اما کل زمان پیگیری استخدام بنده یک هفته بیشتر طول نکشید😇! . . همه رفقای من فکر می کردند من پارتی داشتم اما... آنجا به من گفتند: *♡زحمتی که برای رضای خدا برای آن نوجوان کشیدی،باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ شود.البته این پاداش دنیایی اش بود.پاداش آخرتی اش در نامه عمل شما محفوظ است🤩.* . . حتی به من گفتند: *♡اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری،نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادی🥰.* . . من شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت: *《کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خدا کشیده باشید،آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا می کند که انسان،حسرت کارهای نکرده را می خورد...😓》* . . یک روز همسرم به من گفت: +دختری را در مدرسه دیده ام که از لحاظ جسمی خیلی ضعیف است.چندین بار از حال رفته و...من پیگیری کردم،او یک دختر یتیم و بی سرپرست است. . . ادامه دارد... 🌼 🏴🏴 🌴🌴🌴