آتشی افتاده به جانم،چه کنم؟ آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم؟ با حضور تو،به من خانه نشینی سهل است گر نمانی تو و من بی تو بمانم،چه کنم؟ تو در این شهر،فقط در به رخم باز کنی ” ای همیشه نگرانم،نگرانم چه کنم؟ “ زرِهم پشت ندارد،به تو پشتم گرم است بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم؟ ع