💢یک مهندسی چندبُعدی
سلیمانی و سلیمانیزاسیون-۲
۵- حاج قاسم در همه حوزهها غیرتمند بود و نه فقط در میدان جنگ نظامی. از سر همان غیرتمندی بود که ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ در جمع ائمه جماعات استان تهران، به گستره مسئولیت توجه داد و گفت:
«آیا ما همه مسئولیتمان را انجام میدهیم؟ مثلاً این پل را به دست من میدهند، میگویند شما مسئول جلوگیری از سقوط آن هستید. من سربازان را دور پل که مثلاً عرض آن ۲۰ متر و طول آن ۲۰۰ متر است، بچینم و روی پل بایستم، میتوانم آن را حفظ کنم؟ این پل، یک محیطی دارد که اگر سقوط کرد، پل سقوط میکند، اگر ارتفاع مُشرف سقوط کرد، پل سقوط کرده است...
مسجد مثل یک قرارگاه است و یک محیط امنیتی و فرهنگی دارد. اگر شما محدوده داخلی مسجد را مقیاس قرار بدهید، اشتباه است، هیچ فایدهای ندارد، باختید...
سقوط خط من به این نیست که دشمن برود، سقوط خط من این است که نیروی خودم متفرق بشود، اگر مسجدی نیروی دست خودش یعنی محیط دور خودش سقوط کرد، آن امام جماعت سقوط کرده و خطش شکسته است، دشمن وارد خط او شده و نتوانسته مراقبت کند و دیدهبانی خوبی نداشته است.
اگر این محیط را کشیدید، گفتید آقای فلانی! محیط فرهنگی و طول و عرض مسجد شما، ۱۰ کیلومترمربع است نه این ۲۰۰ متر مربع، اگر بین مردم رفت و جذب کرد، درست است».
۶- سردار سلیمانی، خود را مخاطب این تذکر رهبر معظم انقلاب میدانست که فروردين سال ۱۳۸۹ در ديدار نوروزي با شماري از مسئولان فرموده بود:
«از لحظه لحظه روزهاي مسئوليت من و شما سؤال خواهد شد... از ما سؤال ميكنند در فلان قضيه مسئوليتتان چه بود؟ جزئيات مسئوليت را بايد بدانيد. اگر ندانيم، سؤال ميكنند كه چرا نمیدانستي مسئوليت اين است؟ چه طور غفلت كردي؟ وقتي كه بدانيم، حالا اين مسئوليت را چطور ادا كرديد؟ طول ميكشد تا شرح بدهيم، تا بيان كنيم، تا عذر بياوريم و همه بدهكاريم».
حاج قاسم، شخصیت بسیار مهمی بود و توجیه داشت اگر شتابان با خودروهای شاسی بلند ضدگلوله عبور کند و آن قدر درگیر مسائل کلان باشد که مسائل جزئی دور و بر را نبیند. اما او مسلمان بود و پیام پیامبر اعظم (ص)، همواره در دل و جانش طنین انداز: « مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم».
۷- یکی دو سال قبل از شهادت، در گرگ و میش صبح (حوالی پنج بامداد) و در روزی بارانی به محل کارش میرفت که متوجه خانوادهای کنار بلوار شد؛ خانوادهای پناه گرفته زیر چادری فرسوده. از حسین پورجعفری خواست که توقف کند. صاحب خانه جوابشان کرده بود. اما اینجا چه میکردند؟ «گفتیم مسیر سپاهیهاست، شاید کسی به داد ما برسد».
حاج قاسم به پورجعفری گفت «به حاج باقر خبر بده یک وانت بیاورد و اسباب و اثاثیه این بندگان خدا را بار بزند». بعد از آن هم، با شهردار تماس گرفت و بعد از شرح ماجرا گفت: «این بندگان خدا مستاصل هستند؛ وضعشان این طوری است. هر طور شده همین امروز برایشان یک سرپناه فراهم کن. همین امروزها!».
شاید برخی مسئولان فراموش کنند، اما او این تذکر رهبر انقلاب آویزه گوشش بود که؛ «مردم، عائله ما مسئولان هستند».... باران میبارید. سلیمانی، کلی مشغله و ماموریت مهم داشت. اما کدام کار، مهمتر از غمخواری و خدمت به مردم؟!
۸- جسم او خسته بود و روح و جانش، بیقرار و در تکاپو. جنگ با مزدوران نیابتی آمریکا در منطقه بوکمال (مرز عراق و سوریه) به شدت در جریان بود که ناگهان، رزمندگان، حاج قاسم را در میان خود یافتند. او آن روز در حالی که به خاطر جراحت شیمیایی مزمن سرفه میکرد، از بهترین روزهای عمر خود گفت:
«یک وقت ما در کربلای پنج، مشترک بودیم با این مرد بزرگ (اشاره به یکی از همراهان) و بعضی از برادران دیگر. آن روز در کانال ماهیگیری، توی یک کانالی بودیم؛ تنگِ تنگ، ولی پُر از جنازه. سر را نمیشد بالا بیاوری. شاید سختترین روزهای عمر من، آن روزها و اتفاقات بعدی بود. تمام شد. درسته؟! هیچ آثاری از آن سختی وجود ندارد.
اگر از من بپرسند بهترین روز عمر تو کِی بوده... [بُغض میکند و ادامه میدهد:] میگویم آن روزی که در کانال ماهیگیری بودم. اگر از یک آزاده و اسیر بپرسند، بگویند بهترین روز عمر تو کِی بوده؟ میگوید آن روزی که من را به عشق امام شلاق میزدند؛ نه روز ازدواجم. این روزها، مثل همان روزهاست. از آن استفاده کنید»
ادامه دارد..
#محمدایمانی
🇮🇷
@MobserChannel 🇮🇷
🇮🇷
eitaa.com/Mobser 🇮🇷