🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 ؟ تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم امروز بچه ها ۵۸روزشونه سبداشون رو برداشتم. اول فاطمه ساداتو برداشتم ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم بعد سیدعلی رو برداشتم ای جانم سیدکوچولوی مامان ببینمت سرهمی آبی شو تنش کردم .. بعد گذاشتمشون تو سبد به سمت کانون راه افتادم وارد کانون شدم صدای بحث محدثه و مطهره از توی اتاق مدیریت میومد ... وارد اتاق شدم -بچه ها چه خبره ؟ مطهره:وای رقیه بخدا تقصیر این محدثه است -چی شده ؟!!!! محدثه:بهش میگم بیا زن سیدعلی شو -کدوم سیدعلی؟ محدثه:سیدعلی خودمون -محدثه حواست به این بچه ها باشه مطهره بیا بریم پایین بهم بگو .. مطهره:چشم رفتیم زیرزمین -خب بگو مطهره:چیو ؟ -کیو دوست داری؟ مطهره :بخدا .... -قسم دورغ مطهره:جواد ... -جواد رفیعی ؟ مطهره:اوهوم -خب پس چرا به حاج خانم نمیگه ؟ مطهره:روشو نداره -منو سید میگیم گوشیم زنگ خورد.. -سلام حلال زاده ای سیدجان سید:إه چی شده؟ کل ماجرا رو براش تعریف کردم سید:باشه تا یه ساعت دیگه بهت خبر میدم .. -منتظرم عزیزم بعدم بیا کانون دنبال ما سید:چشم خانم بعد از یه ساعت سید زنگ زد که جواد فقط روش نمیشه به حاج خانم بگه الان زنگ میزنم به حاج خانم میگم شب میریم اونجا ... سید: آفرین خانم گل فعلا یاعلی (ع) 📎ادامه دارد . . . نویسنده : بانو...ـش ◻️ڪانال مدافعان حـــــرم ➕ @modafeaan_haram