🛑کربلای خان طومان 🛑حماسه‌رزمندگان‌مازندرانی‌مدافع‌حرم 🛑نحوه شهادت و اسارت مدافعان‌حرم 🖍قسمت دوم 💣ساعت 13 تا 13:30 آن روز، آتش تهیه شروع شد. دشمن در ساعت 15 یا 15:30، تانک بی‌ام‌پی انتحاری و پر از مهمات منفجره را به طرف خان‌طومان فرستادند اما قبل از اینکه تانک بی‌ام‌پی به وسط شهر برسد، یکی از رزمنده‌های زرهی فاطمیون با تانک، تانک بی‌ام‌پی را زد و خودش شهید شد. وقتی بی‌ام‌پی منفجر شد، به قدری موجش زیاد بود که زمین از هم پاشید! هرکس نزدیک بود، شهید شد و آنکه دورتر بود، موج انفجار او را گرفت. ☄با این انفجار عظیم، خیلی از رزمنده‌های فاطمیون و دیگر گروه‌ها همان دقایق وحشت‌زده شدند و مجبور شدند به عقب برگردند و عده‌ای هم مجروح و زخمی بودند؛ ماندیم 70نفر مازندرانی و 100 تا 150 نفر هم سایر نیروها؛ جمعاً 200نفر در مقابل دو هزار تروریست! 🚜رزمندگان مدافع‌حرم را تروریست‌های داعش به اسارت می‌بردند. بعد از این انفجار، از طریق پهپاد و هلی‌شات خبر دادند که خط خالی شده و نیروهای آنها در حال عقب‌نشینی هستند، تانک‌ها را حرکت بدهید. از هر خطی که 150متر هم نمی‌شد، 5 یا 6 تا تانک آمد. بدنه‌ی تانکهای تکفیری‌ها هم سُر بود و وقتی آرپیچی به آن می‌خورد، سُر می‌خورد و رد می‌شد. جلوی چشم ما یکی از رزمنده‌ها با آرپیچی به تانک زد و تانک دشمن منفجر نشد؛ فقط گلوله آرپیچی روی تانک سُر خورد و رد شد. 👿نیروهای آنان چهار خط و چهار مدل مختلف نیرو داشتند و دائم هم بهشان نیرو تزریق می‌شد. سری اول آنها موادّی به بدنشان می‌زنند که چیزی نمی‌فهمند و خوشحالی زائدالوصفی به آنها دست می‌دهد و هرچیزی را که جلویشان بیاید، نابود می‌کنند. پشت سر مهاجمین‌شان، نیروهای اعتقادی‌شان بود. سومین گروه هم مزدورها و پولکی‌ها بودند و در ردیف چهارم، نیروهایی بودند که فقط تیر خلاصی می‌زدند. این گروه آخر که می‌آیند، بقیه نیروها می‌دانند اگر بخواهند زنده بمانند، باید خط را بگیرند؛ در غیر این صورت، کشته می‌شوند. 🦋شهیدان سید رضا طاهر و حسین مشتاقی در این مرحله شهید شدند و شهید ، دیده‌بان ما هم چون در همان ساعت اول به شهادت رسید، توانستند پیکرش را به پشت جبهه برگردانند اما بقیه ساعت 16 به بعد شهید شدند و پیکرشان در دست نیروهای داعش ماند. قبلا به راحتی با گرفتن مبلغی پیکرها را می‌دادند اما الان عربستان آنقدر در گوش‌شان خواند که جسدها را ندهید تا خانواده‌های آنها تا قیام قیامت در ذهنشان باشد که پیکر عزیزان شان ماند آنجا. 🔫از بعد از ظهر اوضاع به گونه‌ای شد که نبرد کوچه‌به‌کوچه شده بود و دیگر کلاش را انداختیم و با نارنجک می‌جنگیدیم؛ جنگ‌تن‌به تن شده بود که اعلام کردند، برگردید عقب. عقب.برگشتن برای ما که رفقای‌مان را سر یک سفره با هم نشسته بودیم و حالا دیگر شهید شدند، بسیار سخت بود که بدون پیکرشان برگردیم. نمی‌دانستیم باید جواب خانواده‌شان را چطور بدهیم. 🇮🇷بچه‌های مازندران در آن وضعیت و در شرایطی که آب و غذا هم نداشتیم، تصمیم گرفتیم بمانیم و بجنگیم. در این موقعیت «سردار رستمیان» قصد داشت به خط برود که گفتیم حاجی اگر صدای شما پشت بی‌سیم قطع شود، دیگه کار بچه‌ها تمام است. ما خط به خط، کوچه به کوچه عقب آمدیم، اینکه می‌گویند محاصره شدیم و فرار کردیم و از پشت ما را زدند، اشتباه است. خدا شاهد است مدیون هستند کسانی که این حرف‌ها را میزنند. @Modafeaneharaam