✨ قرار بود بریم عملیات فرمانده امدن همه مارا تقسیم بندی کردن وظیفه ها مشخص شد.اما انگار علی اصغر از وظیفه ای که بهش داده شده بود راضی نبود ؛ بلند شد رفت پیش مسول اصلی منم همراشون بودم. گفت وظیفه منو عوض کنین...دلیل رو ازش پرسیدن.
علی اصغر گفت من میخوام پیش تانک باشم ؛ مسول بهش گفتم برو پسرم احساس برت داشته تو هنوز جنگی ندیدی اموزش هم جزیی بوده.تازه سنت هم کم هست.الان برو انشاالله بعد ها.علی اصغر اشکش در اومد نتونست تحمل کنه.😭 گفت اقا من سادات هستم حضرت زینب ع عمه من هست و من محرم ایشون هستم .خوبیت نداره اونجا ک محرم باشه نامحرم پیش بره. من خودمو مسول میدونم فردا باید جواب بدم.؛؛خواهش میکنم اجازه بدین. میخوام خودم از هر کسی نزدیکتر ب عمه باشم... میخوام خودم گروه ویژه عمه باشم میخوام پیش تانک باشم. میخوام خودم آر پی چی زن ناموس خدا باشم.✌️
مسول اشکش در اومد نگاه ب علی کرد و گفت تو با این سن این فهم رو از کجا اوردی. علی اصغرو اجازه داد و اسمشو رو جز گروه ویژه نوشت من هم چون سادات بودم از حرفای علی... منقلب شدم و رفتم تو خط گروه ویژه فاطمیون.💪
عملیات اولی رو پیروز شدیم. در عملیات دوم سید علی اصغر در جنگ حلب در باغ مثلثی با اثابت خمپاره بر اثر سوختگی شدید شربت شهادت رو نوشیدن وجان شیرین را به عمه اش حضرت زینب .ع. کردن💔
شهید مدافع حرم سید علی اصغر حسینی🌹
@Modafeaneharaam