💠 عملیات بیت المقدس بود, ازاد سازی خرمشهر.
حسن تک تیرانداز بود من هم تیربارچی...
اولین روز سقوط شهر بود که وارد خرمشهر شدیم. تک و توک درگیری توی شهر بود, هلیکوپترهای عراقی هم که دیگر محل نیروهای خودشان را نمی دانستن, مرتب در حال گشت بودن.
حسن گفت مجید من برم تو این سنگر ببینم چه خبره.
ربع ساعتی گذشت که دیدم, یک عراقی از در سنگر امد بیرون, تا امدم ببندمش به رگبار, گفت:
نزن بابا, حسنم!
خودش بود, یک دست لباس نو عراقی پوشیده بود.
قیافه سبزه اش هم کمک کرده بود تا بشود یک عراقی تمام عیار!
به سنگر لجستیک عراقی ها تک زده بود. چند دقیقه بعد سر و کله یک هلیکوپتر عراقی پیدا شد, من پناه گرفتم, اما حسن ایستاد و چشم دوخت به هلیکوپتر. چند لحظه بعد یک بسته بزرگ تدارکات از هلیکوپتر جلو حسن افتاد. حسن هم یک موشک ار پی جی به سمتش شلیک کرد.
موشک به هلیکوپتر خورد و منفجر شد..
آن روز از رادیو سراسری با حسن مصاحبه کردند ...
حسن دیگر ان لباس را بیرون نیاورد و بین بچه ها معروف شد به حسن عراقی!
#شهید حسن صفرزاده(حسن عراقی)
#شهدای_فارس
@Modafeaneharaam