خاطره ای از مادر شهید علی ماهانی🍃
رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم.
وقتی برگشتم دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته ☺️
و رختها هم روی طناب پهن شده.
رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم مادر، تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی؟ 🍃
گفت: مادر جون اگه دو دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی.....
#غیرت_شهدایی
#کمک_به_مادر
@modafeaneharaam