میگفت : یڪے از شهدا (اسمش رو یادم نیست) یه روز وقتے میخواست مادر و پدرش رو بیدار ڪنه نرفت صداشون بزنه رفت پاشون رو بوسید . . .! رضایت‌پدر،مادࢪ🌿