🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗
#گام_های_عاشقی💗
قسمت7
رفتیم سمت اتاق آقای سهرابی
بعد از در زدن وارد اتاق شدیم
سارا: سلام
- سلام
سهرابی: سلام ،بلاخره تمام شد ؟
سارا یه لبخندی زد : بله ،تمام شد بفرمایید !
سهرابی: خسته نباشین
سارا: خیلی ممنون ،بیشتر زحمتاشو خانم یوسفی کشیدن
سهرابی: بازم ممنون،میتونین برین
سارا: فعلا با اجازه
از اتاق زدیم بیرون ،یه پفی کشیدیم و به هم نگاه کردیم
با هم گفتیم واااییی دیر شد
بدو بدو از پله ها رفتیم بالا
رسیدیم نزدیک کلاس هنوز نفس نفس میزدیم
سارا درو باز کرد
با دیدن استاد جدید خشکمون زد
سارا: واااییی آیه گندت بزنن ،افتادیم این ترم و
باورم نمیشد همون آقایی که صبح باهاش تصادف کرده بودم ،استاد جدیدمون بود
یعنی چند دقیقه هاج و واج نگاهش میکردیم
یه دفعه خودش گفت: شما واسه این کلاس هستین؟
من که لال شده بودم
سارا هم به تته پته افتاد
سارا: ب...بل....له ..
استادم یه لبخندی زد و گفت : بفرمایید
سارا هم چادرمو میکشید و همراهش داخل کلاس شدیم و
انتهای کلاس جایی نبود واسه نشستن که بریم بشینیم مجبوری جلو نشستیم ،دقیق رو به روی استاد
سارا هم از خجالت مقنعه و چادرشو میکشید جلو تر استادم شروع کرد به حرف زدن
استاد: فک کنم باید دوباره خودمو معرفی کنم
من هاشمی هستم استاد جدیدتون ،قبل از هر چیزی باید بهتون بگم ،من خیلی رو حضور و غیاب حساس هستم
بعد از من کسی حق وارد شدن به کلاس و نداره فقط یک بار اگه کسی غیبت داشته باشه حذف میشه
سارا: فک کنم میخواد با خاک یکسانمون کنه
- هیسسسس
یه دفعه یکی از ته کلاس پرسید: ببخشید استاد یعنی اگه کسی دم مرگم باشه نتونه بیاد هم اخراجش میکنین
بقیه بچه ها هم زدن زیر خنده ...
هاشمی: بله ،تو هر شرایطی که بودین ،باید بیاین کلاس
بلاخره کلاس تمام شد
سارا: پاشو آیه ،پاشو بریم عذر خواهی کنیم
- چرااا؟
سارا: به خاطر گندی که صبح زدیم،ولا اینی که من دیدم صد در صد ما رو این ترم میندازه
- بندازه ،به درک ،از خود راضی مغرور،ترم بعد با کریمی بر میدارم
سارا: اره اگه شهید نشه ،من که میرم ازش عذر خواهی میکنم،تو دوست داری نیا...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸