📜
#اجنه_در_روایات (۱۹)
💠
خارج کردن جن از بدن دختری با نام مبارک امام سجاد علیه السلام
➖قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: خَدَمَ أَبُو خَالِدٍ الْکَابُلِیُّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام دَهْراً مِنْ عُمُرِهِ ثُمَّ إِنَّهُ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی أَهْلِهِ فَأَتَی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ شَکَا إِلَیْهِ شِدَّةَ شَوْقِهِ إِلَی وَالِدَیْهِ فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ یَقْدَمُ غَداً رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ لَهُ قَدْرٌ وَ مَالٌ کَثِیرٌ وَ قَدْ أَصَابَ بِنْتاً لَهُ عَارِضٌ مِنْ أَهْلِ الْأَرْض وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَطْلُبُوا مُعَالِجاً یُعَالِجُهَا فَإِذَا أَنْتَ سَمِعْتَ قُدُومَهُ فَأْتِهِ وَ قُلْ لَهُ أَنَا أُعَالِجُهَا لَکَ عَلَی أَنْ أَشْتَرِطَ لَکَ أَنِّی أُعَالِجُهَا عَلَی دِیَتِهَا عَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ فَلَا تَطْمَئِنَّ إِلَیْهِمْ وَ سَیُعْطُونَکَ مَا تَطْلُبُ مِنْهُمْ فَلَمَّا أَصْبَحُوا قَدِمَ الرَّجُلُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ کَانَ مِنْ عُظَمَاءِ أَهْلِ الشَّامِ فِی الْمَالِ وَ الْمَقْدُرَةِ فَقَالَ أَ مَا مِنْ مُعَالِجٍ یُعَالِجُ بِنْتَ هَذَا الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ أَبُو خَالِدٍ أَنَا أُعَالِجُهَا عَلَی عَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ فَإِنْ أَنْتُمْ وَفَیْتُمْ وَفَیْتُ لَکُمْ عَلَی أَنْ لَا یَعُودَ إِلَیْهَا أَبَداً فَشَرَطُوا أَنْ یُعْطُوهُ عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ فَأَقْبَلَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ فَقَالَ إِنِّی أَعْلَمُ أَنَّهُمْ سَیَغْدِرُونَ بِکَ وَ لَا یَفُونَ لَکَ انْطَلِقْ یَا أَبَا خَالِدٍ فَخُذْ بِأُذُنِ الْجَارِیَةِ الْیُسْرَی ثُمَّ قُلْ یَا خَبِیثُ یَقُولُ لَکَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ اخْرُجْ مِنْ هَذِهِ الْجَارِیَةِ وَ لَا تَعُدْ .....
🔻امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: ابو خالد کابلی روزگاری از عمرش را در خدمت امام سجاد علیه السّلام گذراند، سپس تصمیم گرفت که به سوی اهل خود باز گردد و از شدت اشتیاق به دیدار با پدر و مادرش به او شکایت کرد، فرمود: ای ابو خالد فردا مردی از شام آید که درجه و مال فراوان دارد و به دخترش از اهل زمین پیشامدی رخ داده، و دنبال پزشکی هستند که او را درمان کند، چون شنیدی آمده، پیش او برو و بگو من او را درمان کنم به مزدی برابر دیه او که ۱۰ هزار درهم است، و به آنها دلگرم مشو که آنچه جوئی به تو خواهند داد. فردا بامداد آن مرد و همراهانش آمدند، از بزرگان اهل شام بود در جاه و مال گفت: پزشکی نیست که دختر این مرد را درمان کند؟ ابو خالد گفت من او را در برابر ۱۰ هزار درهم درمان کنم و اگر بپردازید شرط میکنم که دیگر درد او برنگردد و با او قرار کردند ۱۰ هزار درهمش بدهند و او نزد امام علیه السّلام آمد و گزارش داد فرمود: من میدانم با تو نامردی کنند و به تو نپردازند، ای ابو خالد برو و گوش چپ آن دختر را بگیر و بگو: ای خبیث علی بن الحسین به تو فرماید از این دختر بیرون شو و به او برنگرد، ابو خالد فرمان را انجام داد و او هم برون رفت و دخترک به هوش آمد و ابو خالد درخواست ادای قرار کرد اما چیزی به او ندادند و اندوهگین برگشت، امام به فرمود: چرا غمگین هستید، مگر نگفتم با تو نامردی کنند آنها را رها کن که البته به تو مراجعه کنند، و چون تو را دیدار کردند بگو: من او را درمان نکنم تا مال را به دست علی بن الحسین بسپارید. سپس برگشتند نزد ابو خالد و درخواست درمان کردند و او هم گفت: من درمانش نکنم تا وجه را به دست علی بن الحسین علیه السّلام بسپارید که مورد اعتماد من و شما است، و پذیرفتند و پول را به دست امام علیه السّلام سپردند، و ابو خالد نزد دختر آمد و گوش چپش را گرفت و گفت: ای خبیث، علی بن الحسین علیه السّلام فرماید: از این دختر بیرون شو، و جز از راه خوبی به او نپرداز که اگر برگردی تو را با آتش فروزان خدا بوزم آتشی که بر دلها نشیند، سپس از آن دختر خارج شد، و امام آن مال را به ابو خالد داد و به سوی شهر خود رفت.
📚المناقب ابن شهرآشوب ج ۴، ص ۱۴۵
🆔
@mohadesin_marefat_110