🛑چراغ صبح
پارت 0⃣4⃣
✍محمدعلی زانو به بغل،در گوشه ای نشسته بود.ابراهیم هم حالی بهتر از او نداشت.خبر مثل توپ در همه جا صدا کرده بود: فیضیه را به خاک و خون کشیدند.
محمدعلی در حالی که به این مصیبت فکر میکرد،بیحال و ناتوان به ابراهیم نگاه کرد.ابراهیمچشمانش پر از اشک شده بود.
این وحشی گری برای این است که بتوانند روحانیت را ساکت کنند،اما نمیتوانند.
ابراهیم کنار او نشست.
همه چیز برنامه ریزی شده بوده.بدجوری توحش به خرج داده بودند.محمدعلی گفت: آقا هم واکنش بسیار تندی نشان داده است.حرف هایی زده که شاه از خواندنش خوابش نمیبرد.اعلامیه را دیده ای؟
نه.کدام اعلامیه؟
محمدعلی به خود آمد.گفت: پاک فراموشش کرده بودم.و کفشش را از پا درآورد.کفی آن را بالا زد و ورقه تاخورده ای را که لای پلاستیکی پیچیده شده بود،بیرون آورد.
بیا! فکر نمیکردند آقا چنین فریادی بزند.ببین چی فرموده:
شاه دوستی یعنی غارت گری،شاه دوستی یعنی آدم کشی.شاه دوستی یعنی هدم اسلام و محو آثار رسالت.
ابراهیم گفت :اعلامیه را بده من ببرم قزوین.
محمدعلی گفت: نه هنوز تکثیر نشده.تو بهتر است برگردی قزوین.احتمالا خودم اعلامیه را میآورم.
دل ابراهیم شور میزد و نمیدانست چرا.شاید این اثر جو وحشتی بود که رژیم ایجاد کرده بود.شنیده بود که کماندوها برای اینکه شناخته نشوند،لباس کشاورزان را پوشیده و از تهران به قم رفته بودند تا در جنایت روز دوم فروردین ،نقش شان را اجرا کنند.
به نظرت چی پیش میاید؟
محمدعلی لبخندی زد و گفت: میترسی؟
ابراهیم نمیترسید.فقط نگران بود.
تو که مرا به خوبی میشناسی.
محمدعلی شانه های او را فشرد.
میدانم،میدانم.اما مطمئن باش که خداوند به وعده پیروزی اش عمل میکند.ظلم پایدار نمیماند.
خیلی مواظب خودت باش محمدعلی.این روزها همه جا بوی خطر میدهد.محمدعلی دوباره اعلامیه را در کفشش جاسازی کرد.
حرف های آقا باید به گوش همه برسد.رژیم فکر کرده با این سرکوب،همه چیز تمام شده است.باید بفهمد که کور خوانده است.نمیداند با مردی طرف است که در شجاعت بی نظیر میباشد و تطمیع و تهدید هیچ اثری در او ندارد.
#طنز_سیاسی
کانال ما در ایتا
https://eitaa.com/mohamadebr313
👈با ما همراه باشید
کانال ما در روبیکا
https://rubika.ir/mohamadebr313
✅💯✅💯✅💯✅💯✅