🛑چراغ صبح
پارت 6⃣4⃣
✍تو خودت میدانی که چه کار کرده ای.اگر میخواهی راحت بشوی،حرف بزن.
محمدعلی میدانست که دست آن ها خالی است و میدانست که باید خودش را به سادگی بزند.
شما بفرمایید چکار باید بکنم؟
تو صبح از دست مامور ما فرار کرده ای،بگو تو جعبه انگور چی بوده.همین.
من بی گناهم آقا.حالا شما هر طوری صلاح میدانید عمل کنید.اخرش میفهمید که حق با من است.
مرد از پشت میز بلند شد و صدای قدم هایش در اتاق پیچید.
خیلی شانس باید بیاوری که دادگاهت زود تشکیل بشود.فعلا آن فرم را پرکن و برو و به حرف های من هم خوب فکر کن .
باشد،ولی من بی گناهم.
از سماجت خودش لذت میبرد .فرم را پر کرد و از جا برخاست.چهارروز تمام در همان سلول بود.روز پنجم،او را به اتاق ملاقات بردند .عاتقه و محمدحسین،نگران و مهربان،نگاهش میکردند.عاتقه پریشان به نظر میرسید و محمدحسین ،نگاه پدری داشت.پدری که نگران آینده فرزندش است.
افتادید تو زحمت.
هیچکدام حرفی نزدند.تنها لبخندی تلخ رد و بدل شد که گویاتر از هرکلامی بود.عاتقه به سختی توانست جلو اشکی را که در چشمانش جمع شده بود را بگیرد .محمدحسین به ماموری که آن ها را میپایید گفت: ما باید چکار کنیم؟
مگه جناب سرهنگ نگفته؟
محمدعلی کمی نگران شد.حرف آن ها را قطع کرد.میدانست که مامور حتما خبرچین هم هست.باید زود تکلیف خودش را روشن میکرد.
من کاری نکرده ام داداش.این ها از پخش اعلامیه و خراب کاری حرف میزنند.از چیزهایی که روح من هم از آن ها خبر ندارد.
محمدحسین انگار متوجه وضعیت برادر شد.
حالا چکار میخواهند بکنند؟
میگویند باید دادگاهی بشوم.
وقت تمام است.
ملاقات کننده ها راه افتادند.عاتقه موقع رفتن گفته بود خدا با ماست.
و این دلگرمی خوبی برای محمدعلی بود.
در روزهای بعد هم محمدعلی را بازجویی کردند،اما او باز هم چیزی بروز نداد.بیست و چهار روز بعد دادگاه تشکیل شد.
قاضی نظامی خیلی سعی کرد محمدعلی را محکوم کند،اما مدرک کافی نبود و محمدعلی تبرئه شد.
فعلا با قید ضمانت آزاد میشوی.
آزادی چیزی بود که به این زودی ها نمیتوانست انتظارش را داشته باشد!بیشتر از چهار هفته طول کشید.
#طنز_سیاسی
کانال ما در ایتا
https://eitaa.com/mohamadebr313
👈با ما همراه باشید
کانال ما در روبیکا
https://rubika.ir/mohamadebr313
✅💯✅💯✅💯✅💯✅