حنانه هم بلد بود. دور آنها چرخ میخورد و آب را با شدت بیشتر روی آنها میریخت. در واقع داشت کاری میکرد که لیلا بیشتر به طرف اِما برود و به او بچسبد. اِما هم که داشت میخندید و میجنگید، سعی میکرد که او را نجات بدهد. اینطوری بود که برای اولین بار، مهر اِما نسبت به لیلا گل کرد و او را محکم بغل کرد تا در برابر فشار آبی که حنانه روی آنها میریخت، از لیلا محافظت کند. 🔺اردن-باشگاه نظامیان آمریکا بن هور در جمعی از کارشناسانی که دعوت کرده بود، نشسته بود و با هم گفتگو میکردند. اطراف آنها دو تا مانیتور بود که از هر دو اتاق ابومجد را در دو زاویه مختلف نشان میداد. یکی از کارشناسان گفت: «جواب دروغ سنج درباره ابومجد منفیه. هیچ اثری از دروغ در دستگاه ثبت نشد. خط آرامش و تپش قلب و نبض ابومجد چیزی رو نشون نداد.» کارشناس دوم گفت: «در حمله ای که با ساطور به اون شد، به اندازه کسی که داره میمیره و ترسیده، وحشت ثبت شد و با موشکافی که از رفتارش داشتیم، مشخص شد که آموزش نظامیِ خاصی ندیده و فرارش از دست کسی که ساطور به دست داشت، خیلی طبیعی و عادی بود. این نشون میده که آموزش دیده نیست. یعنی یادش ندادند که خودشو نجات بده و یا مثلا به ما دروغ بگه و بلد نیست که دروغ سنج رو دور بزنه.» کارشناس سوم گفت: «من ریز به ریز حرکاتش رو مدنظر داشتم. هیچ تناقض رفتاری ندیدم. من حرکات خیلی ها از جمله البغدادی و یکی دو تا از گنده های القاعده و داعش رو در سالهای قبل بررسی کردم. ابومجد جنسش با اونا خیلی متفاوته!» بن هور نفس عمیقی کشید و در حالی که به نقطه ای خیره شده بود گفت: «جنس ابومجد با هر کسی که عَلَم کردیم متفاوته! چه از شیعه و چه از سُنی. حداقل از سیزده نفری که شیعه هستند و الان هر کدومشون در عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و حتی ایران دارن فعالیت میکنند، ابومجد چندین سر و گردن از اونا بالاتره.» یک نفر پرسید: «دقیقا از چه نظر؟» بن هور جواب داد: «در پاکی و درستی و صداقت! وقتی نماز میخونه. وقتی ذکر میگه. وقتی راه میره. حتی وقتی عصبانی میشه. میشه ایمان را در ابومجد حس کرد. فیلم بازی نمیکنه. ریا نیست. خودشه.» کارشناس سوم پرسید: «باهاش مطرح کردید که چه برنامه ای دارید؟» بن هور گفت: «یه چیزایی از باب مقدمه گفتم. اما به هم ریخت. باورش براش سخته.» کارشناس دوم پرسید: «کی باهاش مستقیم طرح مسئله میکنید؟» بن هور گفت: «وقتی یک دور بردمش انگلستان و اسراییل! اون باید خیلی چیزها را با چشم خودش ببینه تا باور کنه که شیعه کسی به جز ابومجد رو نداره و فقط اونه که میتونه با کمک ما حرکت کنه و شیعه رو از دست مُلاها و مراجع شیعه نجات بده!» کارشناس اول پرسید: «و اگر نپذیرفت؟!» بن هور گفت: «میپذیره. خدا کنه اذیتم نکنه. من دیگه اینقدر جوون نیستم که بتونم انواع راه ها را برم تا راضیش کنم. این آخرین کاری هست که تو دنیا دارم. یا میپذیره یا با هم میمیریم!» این را که گفت، همه سکوت کردند و فقط به بن هور زل زدند. یکی از کارشناسان که تا آن لحظه ساکت بود گفت: «برای آرامشش برنامه ای ندارین؟» بن هور به او نگاه کرد و پرسید: «منظورت چه نوع آرامشیه؟» ادامه...👇