🔹اسباب دیدار و شیرینی خواندن و سوت و ساز لذت فراهم است و بس سلاااام بر کتابکی ها اگر از احوال عاشقان و دلبران کتاب می‌پرسید ملالی نیست جز مهنت ایام و فراق یاران عزیزان ولی اینبار پنج شنبه و جمعه ضیافتی برپاست شده برایتان جمع عشاق بوی زلف کتاب و لمس برگ برگ عشق و دیداری تازه با اسیران زلف و خالق قصه های ناب که لحظه ها ساخته در خیال و شب هایمان دلبرانا اینجاس قرار وصل و دیدار بشتابید که 11تا12بیقراریم در راهروی 175نمایشگاه کتاب بلکه جانی تازه بگیریم از گرمی حضورتان و بسازیم روزی شیرین و بیادماندنی مکان و زمان قرار بماند بیادت ای یار 🔹چند صباحی است که در این روز های بهشتی اردیبهشتی دلمان هوای دیدارتان کرده درست وقتی عطر سرمست کننده یاس و بهارنارنج در مشاممان می پیچد ، دل بهانه‌ی شما را میگیرد . همین روز ها که بعد از گذر عمر فهمیده‌ایم که نمی‌فهمیم چمان است گویی شوق دیدارتان ، زلزله بر سلسله ی بند بند وجودمان انداخته و تا این چشم ها شما را نبیند این دل آرام نمیگیرد . عذر تقصیر که قلم کوتاه و زمان کم وگرنه برایتان تا ابدالدهر عاشقانه ها می سرودم. لیک دلخوش به قرار ملاقاتی که عطر شما مشامم رو پر کند و لبخندتان خاطرم را پر از حضور گرم و شیرین تان کند . اگر به دنبال کوی ما گشتی ما را در صد و هفتاد و پنجمین حجره از نهمین کوچه در نمایشگاه کتاب می توانی بیابی . از هم اکنون تا صبح آدینه منتظر قدم هایتان هستم تا بر چشمان مان گذارید . تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب من خون به جوش آمده ام در شریان ها 🔹بهنام بانیه نشسته در گوش هایم سخت مشغول عاشقی و دربه دری کردن با قرص قمرش است شانه هایم بی اختیار تکان هایی از سره سرخوشی به همراه دارند در سرم اما غوغای دیگریست خیلی وقت است به خودم قول داده ام به وقت دیدار و اولین لبخندش کل توجهاتم را جمع کنم یکباره تقدیمش کنم ! شاید هم بی اختیار بگویم: تو فراتر از یه علاقه ای! تو روح جسم منی؛ نباشی نیستم! شاید هم بی محابا نگاهم را بین چشمان دلفریبش بگردانم و بگویم:جونه دلم چرا نمیخوای بفهمی تنها چیزی که خدابهم داده تو بودی! شاید هم... اصلا شاید همین بهنام را برایش پلی کردم سرمست تکان های شانه هایمان برویم تا غرفه ۱۷۵ خدا خواستو در سیل جمعیت جهرمی پسند، قرعه ی کار به نامِ مایِ دیوانه هم زندند و یادگاری ای هم پیشکشمان کردند علی برکت الله اصلا زمان اقرار به عشق هم باشد به وقت آخرین ساعات دیدارمان در جوار کتابه سرگذشته اساتید عاشقانه های ناب داوود و الهام عزیزمان هم فال شود و هم تماشا! 🔹به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید. منابع آگاه اعلام کردند که روحانی محبوب و نویسنده کتاب هایی از قبیل حیفا،نه،کف خیابان و... در نمایشگاه کتاب راهرو ۹ غرفه ۱۷۵ شروع به فعالیت کرده. مردم برای اعتراض به او و نوشته هایش قراری ترتیب داده اند تا با رفتن به آن غرفه قفسه ها را خالی کرده و با گرفتن امضای وی،از آن سوء استفاده کنند.این قرار تعیین شده پنجشنبه و جمعه ساعت ۱۱ تا ۱۲ می باشد. از شما مردم انقلابی خواهش مند هستم از مراجعه به این غرفه خودداری کنید و صدای دیگر ناشران باشید. صبر کنین.آقای نویسنده.آخر نفهمیدیم.دارن میرن اعتراض کنن یا حمایت؟ _تو کاری نداشته باش.متنت رو بخون +چشم.کیان هستم از رادیو مردم. 🔹این رقعه که خواهم نگارم بسی باز در آنم که بخوانم .. تک مصرع و تک بیت برای روزکی دِیت برَِ ممبر و آن که کار او هِیت.. نگویم بیش از این تا که بگویی این که شد چِرت! دارم خبری دست یک و بسی پِرفِکت! در آن اردیبهشتِ مهِ خوبان و از آن عطر خیابان که بُوَد بهِ ز حتی بویِ ریحان و باران،وسطِ لوت و بیابان.. القصه که جانان!خوانمت سوی مصلای تهران.. بر منزله دعوت خوبان.. ز دبیران و ادیبان و ندیمان و بصیران تا به همراهِ وزیرانِ ارشاد.. در غرفه ی حداد.. با دعوت فرشاد یکی مثل همه با بَرو رویِ خداداد.. حال است که زَنَد عاطفه فریاد. ای داد بیداد! نگذارند که باشیم لحظه ه ای شاد بازم نرجس و چند بادیگارد. وقت است که گویم ای گاد! تا نشده اوضاع بیش از این حادّ‌‌. ای مرغ سحر زاد! بیا با کتبی سخت شویم یار! در این فرصتِ پر بار. شویم با همگان جمع در این کار. ای دوست به امیدِدیدار! باشد خدا را تو نگهدار.. یه توضیح ریز برای کلمات بیگانه ام بدم دیگه بپذیرین با اونا جور شد یهو😁: دِیت:قرار ممبر:عضو هِیت :یجورایی دشمنی پرفکت:عالی گاد:خدا 🔹قلم معجزه کرد.... وعده ی صادق رخ داد.. میان مملکت و سلطنت فرسنگ ها فاصله افتاد و به لطف دعایتان امنیت برقرار... طالع سعد بر مدار.. خبرآوردند که بعد این همه اصرار... دعا و توسل و ختم اذکار... وقتش رسیده بیاید طبیب مممممد سرقرار..... به نشانی که رسیده درنمایشگاه بین المللی به انتشار.. راهرو ٩،غرفه ی ١٧۵ باشد که بماند به یادگار... ساعت١١تا١٢، جمعه 28اردیبهشت،ورقی دیگر از این روزگار.