🚫 ماجرای ردّ امان‌نامه عبیدالله بن زیاد در عصر تاسوعا به گزارش سید در لهوف؛ نامه ای از عبیدالله بن زیاد به عمربن سعد رسید که دستور داده بود که هرچه زودتر جنگ را شروع کند وتاخیر و مسامحه نکند. با رسیدن این نامه لشکر کوفه سوار شد و به طرف[امام] حسین(ع) حرکت نمود. شمربن ذی الجوشن آمد و صدا زد: خواهرزاده های من- عبدالله و جعفر و عباس و عثمان - کجایند ؟ حسین(ع)فرمود: جوابش را بدهید، اگرچه فاسق است، او یکی از دایی های شماست. گفتندش: چه کار داری ؟ گفت: خواهر زادگان من! شما در امانید، خودتان را به خاطر برادرتان حسین به کشتن ندهید واز امیرالمومنین یزید اطاعت کنید. فقال: یا بنی اختی! أنتم آمنون قلاتَقتُلوا انفسکم مع اخیکم الحسین و ألزِموا طاعةَ امیرالمومنین یزید. راوی گوید: عباس بن علی صدا زد : هر دو دستتب بریده باد و لعنت بر امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا! به ما پیشنهاد می کنی از برادر و مولای خود حسین بن فاطمه دست برداریم و سر به فرمان ملعونان و ملعون زادگان فرود آوریم ؟! فناداه عبّاس بن علیه السلام: تبّت یداک و بئس ما جئتنا به من أمانک، یا عدُوّالله أتأمرنا أن نترک أخانا و سیّدنا الحسین بن فاطمة و ندخل فی طاعة اللّعناء و اولاد اللّعناء. راوی گوید: شمر ـ لعنة الله علیه - که این پاسخ را شنید، غضبناک به سوی لشکر خود بازگشت. 📕آهی سوزان بر مزار شهیدان ،سید احمد فهری زنجانی، ص ۱۳۷.