2⃣نشأت و رشد
دولت سعودی که از دوره محمد بن عبدالوهاب طعم شیرین بازی با برگ دین را چشیده، در مقاطع مختلف تاریخ دولت خود تلاش کرده حداکثر استفاده از این مزیت را با حداقل هزینه ممکن بنماید. همانگونه که سلطان عبدالعزیز، اخوان التوحید را برای تاسیس دولت سوم سعودی به کار گرفت، فرزند وی فیصل نیز در دهه شصت و در جریان اختلاف اخوان المسلمین با جمال عبدالناصر، با هدف مبارزه با موج قومی گرایی ناصری، نیروهای موثر اخوان را که در مصر تحت تعقیب بودند به گرمی پذیرفت و نهاد دین عربستان را به آنان سپرد.
در اواخر دهه هفتاد و پس از افول جریان قومی گرای عبدالناصر، اخوان تقریبا زمام امور دین عربستان؛ از مساجد گرفته تا مدارس، دانشگاهها و وزارت شؤون اسلامی سعودی را تصرف کرده بود که از پیامدهای ناگوار این نفوذ گسترده برای سعودی به حاشیه رفتن وهابیت و گسترش سلفیت جهادی بود.
برطرف شدن خطر عبدالناصر از یک سو و حادثه اشغال حرم مکی توسط جهیمان از سویی دیگر و نیز نگرانی از خروج کامل نهاد دین از کنترل حکومت باعث شد سعودی به دنبال کنترل جریان اخوانی و سعودیزه کردن مجدد این نهاد برآید. از همین رو، جوانان نوسلفی همچون سلمان العوده و سَفَر الحوالی که در اساس، سلفیهایی بودند که تلاش میکردند بنیادگرایی وهابی را با مصلحت گرایی اخوانی درآمیخته و به جوانان تشنه دین عرضه کنند، مورد حمایت دولت قرار گرفته و مجال وسیعی برای فعالیت پیدا کردند.
اما حمایت از نوسلفیها نیز به مانند بسط ید دادن به اخوانیها، نتیجه خوشایندی برای سعودی نداشت. دهه هشتاد در عربستان تحت تاثیر متغیرهایی چون جهاد در افغانستان و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شاهد موجی از اسلامگرایی بود که حکومت نیز ناگزیر به آن تن داده و برای عقب نماندن از جریان خطرناک تحولات آن سالها با آن همراهی میکرد.
این وضعیت تا سال ۱۹۹۱ و اشغال کویت توسط عراق و حمله موشکی صدام به شهرهای عربستان ادامه داشت. اما با احساس خطر رهبران ریاض از جانب همسایه شمالی و درخواست کمک از غرب و به تبع آن لشکرکشی ایالات متحده و همپیمانانش به خلیج فارس، جنبشی از میان نوسلفیهای عمدتا عربستانی سربرآورد که پرچم مخالفت با حضور نظامی غرب در منطقه را به دست گرفت و بعدها به “تیار صحوه” معروف شدند.
تفکری که امروزه تحت عنوان “مدخلی” یا “جامی” شناخته شده، برای اولین بار به صورت جدی زمانی مطرح شد که محمد امان جامی و ربیع المدخلی در رویارویی با صحویها وظیفه مشروعیت بخشی به همپیمانی حکومت سعودی با ایالات متحده و توجیه حضور نظامی آنان را به عهده گرفتند.

چارچوب فکری مدخلیه
بیت الغزل و نخ تسبیح تفکر مدخلی اطاعت مطلق از حاکم و دفاع بدون مرز از اوست. چه اینکه حاکم، امیر و سلطان زاده باشد چه ژنرالی که با کودتای نظامی و توسل به زور ردای قدرت به تن کرده باشد. رُستنگاه و محیط رشد و نمو این طائفه نیز عمدتا دیکتاتوریها و حکومتهای خاندانی یا برآمده از کودتاهای نظامی است. از این رو شاید یکی از دلایل مخالفت مدخلیها با دموکراسی عدم امکان زیست آنان در چنین سیستمهای حکومتی است.
این جریان از همان بدو ظهور هرگونه نقد، تذکر یا حتی نصیحت مشفقانه و از روی دلسوزی به حاکم را بر نمیتافت و به شدت با آن مقابله کرده و بر اطاعت بی چون و چرا تاکید میورزید. این رویکرد جامیها اختصاص به جریان خاصی نداشت و از حرکیهای مانند اخوان المسلمین و سروری گرفته تا جریانهای جهادی و جنبشهای سازگاری مانند جماعت تبلیغ و صوفیها یا حتی خود سلفیها نیز از تیغ برنده انتقادات و حملات بی امان مدخلیها در امان نبودند.
معیار دوری و نزدیکی مدخلیها به افراد یا دیگر تشکلها را نیز تنها یک چیز و آن هم فاصله آنها با حاکم مشخص میکند، نه میزان تدین یا وطن پرستی! از همین روست که این جریان بیشترین تضاد را با اسلامگرایان داشته و آنان را عموما بدعت گذار و گمراه میخوانند و در مقابل، با سکولارها و حتی ملحدین نزدیک به سیستم به راحتی سازگاری پیدا کرده و با آنان همکاری مینمایند.
مدخلیها که خود را تنها نمایندگان سلفیت معرفی میکنند، دشمنی با هر گروه اسلامی دیگری که موضعی متفاوت با آنان در برابر حاکم یا حتی در برابر مدخلیها اتخاذ کند را مخفی نمیکنند. ربیع المدخلی در مورد کسانی که آنان را اهل بدعت توصیف کرده، میگوید، آشکار کردن عیب و گمراهی اینان از واجبترین واجبات است، زیرا این افراد با نیرنگ، خود را در پوشش سلفیت پنهان کردهاند و هدفی جز درهم شکستن سلفیت را دنبال نمیکنند.
از دیدگاه این فرقه هر واعظ یا خطیبی که مدخلی نباشد یا بدعتگذار است یا فاسق است یا از خوارج به شمار آمده یا کافر است. مداخله را از این جهت که همواره غیر خود را مورد طعن قرار میدهند، “مُجرِّحِه” نیز نامیدهاند.