⏮همچنین، این نگرش نوعی بی توجهی به تاریخ پیچیده ی سرکوب دینی و مبارزات سیاسی ای بود که برخی دانشجویان را به مهاجرت به مصر سوق داده بود. مرکزی که حمید نسبت به آن مشکوک بود، جمعیت دانشجویی متنوعی از آمریکای شمالی، اروپا و به‌ویژه ازبکستان و چچن داشت. مانند اکثر مهاجران، ازبک‌ها و چچن‌ها نیز در جستجوی دانش دینی به مصر آمده بودند. با این حال، مهاجرت آنان نتیجه‌ی فرار از دولت‌گرایی سکولار و آزارهای روزمره در کشورهایشان بود. یکی از دوستان ازبکم توضیح داد که در ازبکستان «دین باید فقط در مسجد باقی بماند» و شدیداً تحت کنترل دولت است. پس از چند دهه حکومت کمونیستی شوروی که یادگیری دینی را سرکوب کرده بود، ازبک‌ها به دنبال بازیابی رابطه‌ی خود با سنت اسلامی بودند. دیدن پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ازبکی که همراه فرزندان و نوه‌هایشان مهاجرت کرده و در مراکز قرائت قرآن و آموزش عربی در نصرسیتی مشغول تحصیل بودند، امری رایج بود. همین امر در مورد خانواده‌های مسلمان چینی نیز صدق می‌کرد که سه نسل از آنان را می‌شد در رستوران‌داری، یا اداره‌ی مدارس دید. حمید، یک مسلمان آمریکایی که در رشته‌ی فقه شافعی تحصیل می‌کرد، اغلب به اظهار نظرهای دینی که «بوی سلفی‌گری» می‌دادند مشکوک بود و مرا نسبت به یک مرکز آموزش زبان در محل، که به گفته‌ی او گرایش «سلفی» داشت، هشدار می‌داد با این حال، تلاش‌های آنان برای ساختن خانه‌ای در مصر، با دامنه‌ی «جنگ جهانی علیه تروریسم» تضعیف می‌شد. در میان دانشجویان، این مسئله معروف بود که مقامات مصری به‌ویژه نسبت به روس‌ها (به طور عام برای مردم چچن و آسیای میانه) مشکوک‌اند و آن‌ها را «افراطی‌» می‌دانند. این گروه‌ها تحت نظارت مشترک مصر، دانشگاه الازهر، و دولت‌های خودشان قرار داشتند. در سال ۲۰۲۱، حدود ۱۵۰۰ نفر ازبک به کشورشان بازگردانده شدند، پس از آنکه دانشگاه الازهر به دولت ازبکستان گزارش داده‌بود که برخی دانشجویان در کلاس‌ها حاضر نمی‌شوند؛ امری که باعث نگرانی دولت از شکل‌گیری آموزش‌های دینی خارج از چهارچوب رسمی شده بود. چهار سال پیش از آن، ۲۰۰ نفر از مسلمانان اویغور که در الازهر ثبت‌نام کرده بودند، با دستور دولت چین توسط پلیس مصر از آپارتمان‌هایشان ربوده شده و در فرودگاه بازداشت شدند. آنان پس از بازجویی توسط مأموران اطلاعاتی چینی در زندان‌های مختلف قاهره، به‌طور اجباری ناپدید شدند و به احتمال زیاد به اردوگاه‌های «بازآموزی» چین منتقل گشتند. در سال ۲۰۲۳، زمانی که مصری‌ها برای استقبال از رمضان، فانوس‌های تزئینی را آویزان می‌کردند، من با پیام‌هایی در گروه‌های واتس‌اپ بیدار شدم که از یورش‌های پلیس به مهاجرین خبر می‌داد. شایعات متعددی درباره‌ی علت این حملات مطرح می‌شد، اما رایج‌ترین آن‌ها این بود که یک مرد چچنی در پی مشاجره بر سر کرایه‌ی یک توک‌توک، آن را واژگون کرده و راننده‌ی مصری را زخمی کرده است. به مدت بیش از سه هفته، پلیس به مدارس زبان عربی و مساجد در هنگام نماز صبح یورش می‌برد و در حومه‌ی شهر پست‌های بازرسی برای کنترل اعتبار ویزای افراد ایجاد کرده بود. شبی، یکی از دوستانم که ظاهری مرتب و بدون ریش داشت، در بیرون مسجد با پلیسی گفت‌وگو کرد و پرسید دلیل بازداشت‌ها چیست؛ افسر پلیس بی‌پرده پاسخ داد که نیروهای امنیتی در پی مردانی با ریش هستند. این موضوع در مصر امری ناآشنا نبود. تصمیم برای نگه‌داشتن ریش، در جامعه‌ای عمدتاً بی‌ریش، باعث می‌شد مسلمانان مهاجر بیش از بقیه در معرض هدف قرار گرفتن باشند.  بعد از آن مدرسه‌ی کشتی‌گیری چچنی‌ها و نانوایی محبوب ازبکی که به خاطر سمسا و نان تندوری‌اش شهرت داشت، به مدت چند ماه بسته شد.  پایان یورش‌های پلیس نشان داد که زندگی پرجنب‌وجوش مسلمانان خارجی در مصر می‌تواند ناگهان به وضعیتی سخت و سرکوبگر تبدیل شود. این حملات همچنین نشان داد که نصرسیتی و قاهره بزرگ مکان‌هایی خالی برای ساختن هویت دینی دلخواه مهاجران نبودند؛ زیرا پشت تلاش‌های دینیِ جداافتاده‌ی آن‌ها، زندگی مصری‌های بومی جریان داشت که با زندان و تبعید به‌طور جبران‌ناپذیری آسیب دیده‌اند. در حقیقت، همین روند «ساختن با حذف کردن» باعث می‌شود نئوسنت‌گرایان نقش مهمی در جنگ مصر با تروریسم داشته باشند.