🌕 قتل‌عام امید، تولید انبوه اندوه و خودکشی تئوریک روشنفکری بخش اول: 🔺«مرگ نبوی به‌عنوان یکی از بازیگران متمایز، نظرگیر، طناز، خلاق و بیش‌فعال آن نمایش، یک فقدان بزرگ جمعی است که در خود، به شکل آشکار و نهان، یک سوگواری جمعی نیز نهفته دارد. ما اکنون به درجات مختلف سوگواریم، برای مرگ نبوی، برای مرگ نهایی امید و برای سیطره‌ی فراگیر غربتی که اکنون، هر جا باشیم، نه خصم، بلکه همدم روزان و شبان ما شده.» (مجله‌ی حرفه: هنرمند). عرض تسلیت دارم به جامعه‌ی هنری و مطبوعاتی در فقد ابراهیم نبوی. البته در علل سوگواری و ناکامی‌ تاریخی «روشنفکری ایرانی» سخن بسیار است. اجازه دهید به یک تناقض شگفت اشاره کنیم: آنقدر که در چند روز گذشته در سوگ این «مرگ خودخواسته» محتوا توسط جریان روشنفکری ایران تولید شد، در ۱۵ ماه گذشته در سوگ قطعه قطعه شدن و زنده‌سوزی ده‌ها هزار زن و کودک فلسطینی منتشر نشد. علت چیست؟ مگر روشنفکران ما به حقوق بشر جهان‌شمول و ارزش‌های انسانی و مدنی جهان‌روا قائل نیستند؟ وقتی تحولات اجتماعی سیصد ساله‌ی غرب اروپا را بدون ملاحظات انتقادی پسااستعماری، پسامدرن، پساسرمایه‌داری و پساسکولار بخواهید به شکل کپسولی و تزریقی به خورد جامعه‌ای بدهید که از اساس نهادهای حقیقی قدرت در آن و روند تحولات تاریخی‌اش متفاوت بوده، احساس ناکامی و شکست دور از انتظار نیست. جریانی که غالباً خود را از ارتباط با اقشار مختلف جامعه بی‌نیاز می‌بیند اما ادعای جامعه‌شناسی دارد و با نگاه از بالا به عامه‌ی مردم و باورهای آنها مدعی «گذار از سنت‌» است، می‌خواهد با چاقوی زنگ‌زده‌ی عقل مدرن به زدودن مقدسات و تغییر ارزش‌ها و هنجارهای جامعه بپردازد. اما همین جریان به شدت ایدئولوژیک است و از مقدسات خود غیورانه صیانت می‌کند. دستورکاری به شدت سیاست‌زده و عمدتاً وارداتی دارد. قتل‌عام امید، تولید انبوه اندوه، برساخت دائمی انگاره‌ی فروپاشی، و ممنوع‌التصویر کردن هر نشانه‌ی موفقیت و پیشرف برون‌داد عمده‌ی این جریان است. یادداشت یکی از منتقدان ادبی درباره‌ی بیماری دوقطبی ابراهیم نبوی و برخی روشنفکران دیگر گویا است: حتی اشاره به احتمال بیماری فروغ فرخزاد در شاخص‌ترین مطبوعات فمینیستی و روشنفکری ما قدغن و تابو بوده است. کوچک‌ترین خدشه‌ به تصویر «مقدسات‌» تحمل نمی‌شود. (۱) چندی قبل توئیت سردبیر یکی از نشریات هنری و روشنفکری کشور در تمسخر مراسم تشییع پروانه معصومی توجه مرا جلب کرد (۲). سردبیری که «بیوی» تمام انگلیسی‌اش گواه می‌دهد مخاطبش کجاست برای هنرمندان ایرانی خط و نشان می‌کشد که اگر کوچکترین نشانه‌ای از «همراهی» داشته باشید بایکوت می‌شوید. دیوید لینچ هنرمند پرآوازه‌ی آمریکا، پس از دریافت نخل طلای کن یک فیلم تبلیغاتی به سفارش شهرداری نیویورک ساخت با موضوع «آشغال در شهر نریزیم». در ایران اگر یک فیلمساز نورسته بخواهد در مورد بهداشت فیلم بسازد به عنوان «سفارشی‌ساز» و «ارگانی» نابود می‌شود (۳). چنان فضا را قطبی و سیاه و سفید کرده‌اند که انگار هیچ منفعت عمومی، هیچ خیر عمومی و هیچ پروژه‌ی مشترکی نیست که بتوان از طریق آن گامی برای بهبود امور مملکت و کاهش رنج ملت برداشت. اگر کسی بخواهد کوچک‌ترین قدمی در این مسیر بردارد ترور می‌شود. حتی به ابراهیم نبوی هم در این زمینه رحم نکردند. آیا وقت آن نرسیده که در برابر شیوع این فاشیسم جدید - که با پول دشمنان ایران در سویه‌های پهلویست و رجویست در حال رشد است - جریان روشنفکری ایران، به بازاندیشی نقش و کارکرد خود و مسیر طی شده در این ۴۵ سال بپردازد؟ چند نسل روشنفکر سرگشته و به بن‌بست رسیده کافی نیست؟ تا زمانی که جریانی روشنفکری همه‌ی مشکلات جامعه را صرفاً به حاکمیت نسبت دهد و با نگاهِ ماقبل‌ِ فوکویی قدرت را صرفاً متمرکز در دستگاه‌های حکومتی ببیند و نه منتشر در همه‌ی روابط اجتماعی، و در نتیجه قدرت خود و مسئولیت بزرگ خود در وضع موجود را هیچ بیانگارد، وضع همین خواهد بود. آقا و خانم نویسنده شما قدرت دارید. آقا و خانم هنرمند شما قدرت دارید. آقا و خانم روزنامه‌نگار شما قدرت دارید. نسبت به این قدرت مسئولیت دارید؛ نسبت به آنچه در فکرها و ذهن‌ها شکل می‌دهید. نسبت به تصویری که از ما و دیگری، از ایران و غرب می‌سازید مسئولیت دارید. چه بسا خودتان قربانی همین تصویرسازی‌ها شوید. آقایان و خانم‌های روشنفکر! آیا مخاطرات و تهدیدها علیه ایران در سال ۱۴۰۳ کمتر از سال‌ ۱۳۰۳ است؟ آیا شما فرهیخته‌تر از محمدعلی فروغی، یحیی دولت‌آبادی، علی‌اصغر حکمت، حسین کاظم‌زاده و صدیقه دولت آبادی هستید یا اینکه رضا میرپنج فرهیخته‌تر از رهبران انقلاب اسلامی بود؟ یادداشت ادامه دارد. •┈••✾🔹✾••┈• ✍ باغ اندیشه https://eitaa.com/mohammadmahdishirmohammadi •┈••✾🔹✾••┈