برنامه را گفتم.روضه خونگی فردا در منزلت. پذیرفت.با آغوش باز. صورتش غمگین بود، آرام شد. وقتش رسید. به منزلش رفتم. منزل که نه! همان اتاقک کوچک سیمانی! روضه را شروع کردم. سه نفری. من.او.خانمش. اسم حسین را شنیدند همه غم هاشان در این اسم خلاصه شد. اشک از زیر چادر خانمش. هِق هق،گریه های خودش. همگی،همگی اوج ارادتشان به سیدالشهدا را نشان میداد. اعتقادم هست نگاه خاص اهل بیت به اینجاست به نقطه های کم توجه به روستا به خانه صادق ✍جُون-غلام ارباب 🔻کانال خادم @khaadeem_313