باور نمیکنی که غمت میکشد مرا این درد دوری ازحرمت میکشد مرا نام تورا که میشنوم گریه میکنم باز این چه شور محتشمت میکشد مرا گاهی میان روضه تو داد میزنم این ماجرای پیرهنت میکشد مرا وقتیکه روضه خوان لب گودال می رسد تصویر دست و پا زدنت میکشد مرا جسمت به زیر سم ستوران چه می کند آقا هجا هجا شدنت می کشد مرا جسمت بجای غسل وکفن درحصیر شد این داغ بی کفن شدنت میکشد مرا زینب به سر زنان لب گودال ناله زد با چکمه پشت و رو شدنت میکشد مرا و شمر جالس نفس مادرت برید آن آخرین نفس زدنت می کشد مرا آبت نداده تشنه بریدند حنجرت پیش نگاه خواهر و مظلومه مادرت اسلام میرزایی مجنون.