بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم 📖داستانهای الغدیر 📖 ♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥ 🌿داسـتان سوّم 3⃣ حضرت عـلی علیه السّلاٰم فرمودند روزی جبرئیل به حضور پیامبر اکرم مشرّف شد و گفت: بتی در یمن وجود دارد که در آهن پوشیده شده است. کسی را بفرست که آن را در هم بکوبد و آن را خرد و آهن آن را ظبط کند. علی علیه السّلاٰم گوید وقتی جبرئیل این دستور را به پیامبر اکرم داد؛ پیامبر مرا احضار کرد و این مأموریت را به من داد. من نیز به یمن رفتم و بت را در هم کوبیدم و آهن آن را گرفته و به حضور پیامبر آوردم. از آن آهن دو شمشیر ساختم. یکی را ذوالفقار نامیدم و یکی را مجذم. رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله ذوالفقار را به کمر خود بست و مجذم را به من داد. بعدها ذوالفقار را نیز به من بخشید. در آن هنگام که پیش روی رسول خدا در اُحد میجنگیدم و شمشیر میزدم چشم پیغمبر به من افتاد و فرمود: لا سیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی. " تجّلی امیرالمومنان ❤️ علامه امینی📜📗📚 💚 💚 💚 💚 💚 دیگر داستان های امیرالمومنین علی علیه السلام را میتوانید در پیدا کنید