قسمت 1 ⚫️لمّا اَجْمَعَ اَبُوبَكْرٍ عَلىٰ مَنْعِ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَدَكاً وَ صَرَفَ عامِلَها مِنْها وَ بَلَغَها ذَلِكَ لاثَتْ خِمارَها عَلىٰ رَأْسِها وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِها، وَ اَقْبَلَتْ فى لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَوْمِها، تَجُرُّ أَدْراعَها، تَطَأُ ذُيُولَها، ما تَخْرِمُ مِشْيَتُها مِشْيَةَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى ‌اَللَّهُ ‌عَلَيْهِ ‌وَ آلِهِ. حتّى دَخَلَتْ عَلىٰ اَبِى‏بَكْرٍ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ فى حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الاَنْصارِ وَ غَيْرِهِمْ. فَنِيطَتْ دُونَها وَ دُونَ النّاسِ مُلاءَةٌ فَجَلَسَتْ. ثمَّ أَنَّتْ أَنَّةً ارْتَجَّتْ لَهَا الْقُلُوبُ وَ ذَرَفَتْ لَهَا الْعُيُونُ وَ اَجْهَشَ الْقَوْمُ لَها بِالْبُكاءِ وَ النَّحِيبِ، فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ. ثمَّ اَمْهَلَتْ هُنَيَّةً حَتّٰى اِذا سَكَنَ نَشِيجُ الْقَوْمِ وَ هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ افْتَتَحَتِ الْكَلامَ بِحَمْدِ اللّهِ وَ الثَّناءِ عَلَيْهِ وَ الصَّلاةِ عَلىٰ رَسُولِهِ، فَعادَ الْقَوْمُ فى بُكائِهِمْ، فَلَمّا اَمْسَكُوا عادَتْ عليهاالسلام فى كَلامِها فَقالَتْ ابْتَدِءُ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ اَوْلىٰ بِالْحَمْدِ وَ الطَّوْلِ وَ الْمَجْدِ. اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلىٰ ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلىٰ ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَها، وَ سُبُوغِ آلاءٍ اَسْداها، وَ اِحْسانِ مِنَنٍ والاها. احْمَدُهُ بِمَحامِدَ جَمَّ عَنِ الاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأىٰ عَنِ الْمُجازاةِ أَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الاِدْراكِ أَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلىٰ الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنّٰى بِالنَّدْبِ اِلىٰ اَمْثالِها. و اَشْهَدُ اَنْ لا اِلٰهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأْوِيلَها، و ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَبانَ فِى الْفِكَرِ مَعْقُولَها الْمُمْتَنِعُ مِنَ الاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الاَوْهامِ الاِحاطَةُ بِهِ. اِبْتَدَعَ الاَشْياءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَأَها بِلاَ احْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚫️آن‌گاه كه ابوبكر تصميم قطعى گرفت فدك را از دست حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرد، نماينده‌ى او را از فدك بيرون راند. اين خبر به حضرتش رسيد. او مقنعه بر سر كرد و پوشش سرتاسرى پوشيد و در ميان بانوان خدمت‌گزار و خويشاوند به راه افتاد. لباس‌هاى او به زمين كشيده مى‏شد و زير پايش مى‌رفت. راه رفتن او از راه رفتن پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‏آله‌وسلم چيزى كم نداشت و آن را به ياد مى‌آورد. در مسجد وارد بر ابوبكر شد كه با بسيارى از مهاجران و انصار و ديگر مردمان نشسته بود. پس ميان مردمان و حضرتش پرده ‏اى آويخته شد. آن حضرت نشست... سپس آه جان سوزى كشيد كه دل‌ها لرزيد و اشك‌ها فرو ريخت و صداى گريه و ناله از مردمان برخاست و مجلس به هيجان افتاد. آن‌گاه لحظه‏ اى درنگ فرمود تا مردمان آرام گرفته از خروش افتادند. آن‌گاه سخن خويش را با حمد و ستايش خداوند و درود بر پيامبر صلی‌الله ‏علیه‏ و‏آله‏ و سلم آغاز فرمود. مردمان دوباره به گريه افتادند. همين كه از گريه باز ايستادند، براى بار دوم آغاز سخن كرده و اين گونه فرمود: سخنم را با ستايش خدا آغاز می‌كنم. ستايش آن‏كه به سپاس و بخشش و بزرگى سزاوارتر است. تمامى ستايش و سپاس ويژه‌ى خداوند نيكى و الهام است. بر عطاياى پيشين و فراگير و بر احسان‌هاى فرو ريخته و نيكى‌هاى پياپى. او را ثنا میگويم؛ به خاطر احسان‌هايى بیشمار كه در سپاس نگنجد و ادراك و هوش بشر را احاطه بر حدود آن‌ها نا ممكن باشد. خداوند كه براى پيوستگى نيكى‌ها، مردمان را به سپاس فراخوانده و براى سرشارى آسودگی‌ها، به فروتنى وا داشته و بر دوباره‏ طلبى احسان‌ها، دعوت كرده تا آن‌ها را بيشتر و برتر بخشايش كند. و گواهى مى‌دهم كه خداوندگارى به جز اللّه‏ نيست، يگانه‌اى كه شریکی بر او نبوده؛ [لا إله إلاّ اللّه‏] كلمه‌اى است كه خداوند تحقّق و تجسّم بيرونى آن را اخلاص مردمان قرار داده و آن‏چه از آن [لا إله إلاّ اللّه‏] قابليت دريافت دارد، در دل‌ها به وديعه نهاده [توحيد فطرى]. [او از توحيد] آن‌چه قابل تعقّل است، در انديشه‌ها روشن كرده است. خداوندى كه چشم‌ها را توان ديدنش نبوده و زبان‌ها را ياراى توصيف او نباشد و انديشه ‌ها را گنجايش احاطه بر او نيست. تنها اوست كه اشياء را بدون ماده ‌اى پيشين، آفريد و آن‌ها را بى‏ طرح و نقشه ‌اى به ظهور آورده است. ❃‌ هیئت دانشجویی محبان اهل بیت(ع) دانشگاه جندی شاپور‌‌‌ ☞ @mohebbanajums