💠 در میلاد فرخندۀ حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله 🍃 راهی به‌جز تو نیست ای ماه مهرپرور و ای نور سرمدی ای منّت خدایی و ای فیض ایزدی در خلق نه، که بین رسل هم سرآمدی رضوان حق تویی، تو بهشت مخلّدی پیچید در جهان صلوات محمدی ای فخر کائنات، به دنیا خوش آمدی تا بر جمال آمنه چشم تو باز شد از خنده‌اش زمین و زمان غرق ناز شد ای احمدِ محمد و محمودِ مصطفی ای ختم و خاتم رسل ای خیرُالانبیا ای جلوۀ جمال تو جاری به هرکجا ای صافی صفای تو در جام اصفیا ای شاهد و شهید و شفیع و شِفای ما ما را طلوع طلعت تو بهترین عطا تا ماه تابناک رخت در جهان دمید از جلوۀ تو نور به هفت آسمان رسید روح حیات در تن این خاکدان تویی ما آفریدگان همه جسمیم و جان تویی مهر زمین و روشنی آسمان تویی دریای علم و معرفت بی‌کران تویی خون امید در شریان جهان تویی بوی خوش بهار به فصل خزان تویی خاک کویر از قدمت لاله‌زار شد با یک گل جمال تو عالم بهار شد ای که حبیب اول تو ذات کبریاست محبوب خالقی تو و محبوب تو خداست دین تو مهر و سنت تو وحدت و صفاست حقا که خاک کوی تو سرچشمۀ بقاست هرکس که دردمند تو شد ایمن از بلاست جایی که عبد توست علی، جای ما کجاست؟! عشاق تو خدیجه و زهرا و حیدرند حور و ملک به پای تو از خاک کمترند در قلب نازنین تو جز عشق دوست، نه روی لب تو نقش به‌جز نام اوست؟ نه در خلوت تو غیر همین گفت‌وگوست؟ نه جز عشق روی او به دلت های‌وهوست؟ نه ما را به‌جز محبت تو آبروست؟ نه غیر از شفاعت تو به دل آرزوست؟ نه در این جهان غمزده راهی به‌جز تو نیست ما را به روز حشر پناهی به‌جز تو نیست دل مرده بود و از دم لطف تو جان گرفت جان خسته بود و با نفس تو توان گرفت هر بلبلی به وصف جمالت زبان گرفت "حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت" از پرتوت که سیطره بر لامکان گرفت "خورشید شعله‌ای است که در آسمان گرفت" تابنده بود نور جمال تو از ازل ای خندۀ ملیح تو اَحلی مِن العَسل پیش از طلوع روی تو شب پادشاه بود روز بشر به ظلمت شام سیاه بود اندیشه و دعا و یقین بی‌پناه بود مهر و امید و عاطفه بی تکیه‌گاه بود اوضاع جهل و کین و ستم روبه‌راه بود عشق پدر به خندۀ دختر گناه بود تو آمدی و لشکر ظلمت عزا گرفت بازار نور و معرفت و عشق پا گرفت تو آمدی که سینۀ ما را حرا کنی دل را پر از محبت و نور خدا کنی از بند ظلم و جور، زمین را رها کنی مُلک وجود را حرم کبریا کنی ما را به درد عشق خودت مبتلا کنی دل‌های خسته را به نگاهی دوا کنی ای طاعت تو مایۀ ایمان مؤمنان قرآن تو شِفای دل و جان مؤمنان وقتی هنوز خلقت آدم نداشت خشت کلک قضا به لوح قدر از تو می‌نوشت ای قهر و مهر تو سند دوزخ و بهشت با آب مهر تو گِل ما را خدا سرشت ما را نوشت عاشق تو دست سرنوشت کس بی ولای آل تو خیری نکرد کِشت خورشید آسمان و زمین شد جمال تو ما بندۀ توییم و ثناگوی آل تو ما را طفیل هستی تو آفریده‌اند نقش تو را به لوح دل ما کشیده‌اند آنان که در الست جمال تو دیده‌اند جام بلای عشق تو را سرکشیده‌اند یارانت از تحیّر کثرت رهیده‌اند چون از خُم تو بادۀ وحدت چشیده‌اند ما اهل وحدتیم که امر امام ماست وحدت نه یک شعار، که رسم و مرام ماست ✍️ ، مهر ۱۴۰۰ 🎋