ای مالک اشتر زمانه
ای قله عشق جاودانه
سردار سلیمانی مایی
خاتم به کفت شده نشانه
نمرود گرفته آتش خود
بر پیکر پاک تو شبانه
تشییع جنازه تو گردید
در قصه خاک ما فسانه
هرگز نتوان سراغ دادی
بر ساحل خون تو کرانه
در مزرع خاک ما سلیمان
از خون تو میزند جوانه
سقای حسین بلکه شاید
در وصف تو سر دهد ترانه
دستان بریده تو گویا
از علقمه میکند بهانه
محسن حججی رسیده کرمان
با شال سیاه در میانه
تا گریه کند به دست عباس
زهرا و عدو و تازیانه
رفتی و قسم به اسم قاسم
افتاده غمت به آشیانه
در وجه علی شکستگی بین
گریان شده باز بی بهانه
افتادی اگر علم نیفتاد
پر گشته گهر درین خزانه
شاهنشه عشق میرسد زود
در صبح قریب صادقانه
عاصی بگرفته دامنت را
ما را ببری بخانه یا نه!؟
✍شعر از:
حاج حبیبالله معصوم
@mohebbin_net