🔳 دیشب بر دل غریبان نینوا چه گذشت؟
▪️امام (ع) به خيمه زينب عليها السلام وارد شد، نافع در مقابل خيمه در انتظار امام ايستاد، شنيد زينب(س) به برادر میگويد: آيا اصحاب خود را امتحان كرده اى؟ من ترس آن دارم كه هنگام خطر تو را تنها بگذارند.
▪️امام(ع) فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم ديدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتياق كودك به پستان مادرش، اشتياق به مرگ دارند»
▪️نافع میگويد: وقتى كه اين سخن از زينب عليها السلام شنيدم، گريه كردم، و نزد حبيب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنيده بودم به او گفتم.
▪️حبيب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام(ع) نبود هم اكنون با شمشير به سوى دشمن حمله میکردم.
▪️گفتم: من گمان میبرم بانوان حرم با حضرت زينب عليها السلام اين گونه سخن بگويند و پريشان گردند، مناسب است كه اصحاب را جمع كنى و نزد خيمه زينب عليها السلام برويم و با گفتار خود، قلب آنها را استوار سازيم.
▪️حبيب، اصحاب را جمع كرد، و سخن نافع را به آنها گفت، همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اكنون به دشمن حمله میکرديم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد كه ما استوار هستيم.
▪️با هم كنار خيام بانوان آمدند و صدا زدند: «اى گروه بانوان و حرمهاى رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم اين شمشيرهاى جوانمردان شما است كه سوگند ياد كرده اند در غلاف نكنند مگر اينكه گردن دشمنان را بزنند، و اين نيزه هاى جوانان شما است كه قسم خورده اند به زمين نيفكنند مگر اينكه به سينه هاى دشمن فرو كنند»
📚مقتل الحسين مقرم ص ۲۶۲ - ۲۶۳.