بسم الله الرحمن الرحیم... خاطر ایام... سال اولی که قم مشرف شده بودیم توفیقات خاصی نصیبمون شد، انگار که بی بی جانمون حضرت معصومه سلام الله علیها، به میهمانان تازه وارد پاگشا عنایت می فرمودند. یکی از عنایات خاصه، توفیق درس اخلاقهای شبهای رمضان بود. بعد از خوندن نماز مغرب و عشا در حرم کریمه ی اهل بیت و یه افطار ریزه میزه در صحن حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، پیاده با حاج خانم دو نفری تا دفتر حضرت آقا طی طریق می کردیم و منتظر می شدیم درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی رحمه الله شروع شود. درس با حدود ده پونزده نفر شروع می شد و کمی جمعیت مزید علت بود که نگاه های مهربان و پدرانه ی بیشتری از حضرت استاد نصیب بشه. با اینکه همیشه شاگرد ته کلاس بودم و جلو نشینی همیشه سختم بوده اما تو این کلاس توفیق اجباری بود که با توجه به کمی نفرات ردیف اول بشینم. توفیق بزرگی بود ... آدم نمیشیم که .. دعا کنید آدم بشیم.... یه بار هم تو مسجد اعظم از غفلت محافظ ها و حال معنوی و عرفانی حضرت استاد سود استفاده را بردم و بوسه ای نثار دستان خسته ی این مرد خدا نمودم. تا ایشون خواستند دستشون رو بکشن عقب و محافظا من رو عقب بزنند کار تموم شده بود و این بوسه یادگاری در پرونده اعمال ما به عنوان یک نقطه درخشان ثبت شده بود.. خدایش رحمت فرماید و در جوار اولیای خاصش ماوی دهد و ما رو رهروان و شاگردان خلفی براشون قرار بده....