غزل مرثیه امام کاظم علیه السلام دراین زندان تاریکم تفاوت روزباشب نیست دلی مثل دل تنگم ز خون دل لبالب نیست به غیر از تازیانه کس سراغ از من نمی گیرد میان آسمان من ستاره نیست کوکب نیست مرا با دست و پای بسته روبه قبله ام کردند کسی در کند وزنجیری مثل من موذب نیست کریم بن کریمم من که تابوتی ندارم من مگرکه از علی من رانصیبی نیست منصب نیست به چه روزی فتادم تازه من را یک نفر می زد چهل تن مادرم را می زدند و جای مطلب نیست اگرچه من به گودالم ولیکن یاد گودالم به غیر از واحسین من را دگر ذکری براین لب نیست به چه روزی فتادم تازه من را برنگرداندند به چه روزی فتادم تازه جسمم نامرتب نیست به چه روزی فتادم تازه من یک پیرهن دارم تن عریان من دیگر به زیر سم مرکب نیست شنیدم می زدند برجای نیزه بازهم نیزه خدا داند چنین کاری مرام هیچ مذهب نیست شنیدم جد من ازعصرتاشب دست وپامی زد به حالش هلهله کردن به کار هیچ مشرب نیست به مثل ساقی بی دست با سر بر زمین خوردم ولی چشمم به مثل چشم سقای مودب نیست شنیدم عمه ام را بر سر بازار گرداندند به خود گفتم سر بازار کوفه جای زینب نیست حاج سید محسن حسینی ۲۵ رجب ۱۴۴۴ ه. ق ۱۴٠۱ ه. ش