در کوچه ی خاندان تردد باشد از فوج ملائک، آمد و شد باشد امروز گل از گل حسینی بشکفت در خانه‌ی او جشن تولد باشد * آن روی چو ماه را تماشا می‌کرد صد غنچه‌ی تنگ دل؛ شکوفا می‌کرد خورشید، رُخی چو ماه را می‌بوسید با بوسه واشک، یاد زهرا می‌کرد * امشب به چمن گلی شکوفا دارم این طفل، رقیه نیست زهرا دارم گر مانم و او کنار من، خواهم گفت من همچو نبی ام ابیها دارم * تکبیر، ز کعبه با اذان خواهد گفت تبریک، زمین و آسمان خواهد گفت لب‌های ندیده خنده، خواهد خندید مهدی به رقیه، عمه‌جان خواهد گفت استاد ______________ محشری ، معجزه ای ، بی بدلی ، غوغایی دختری نیست به اندازه تو بابایی به خاک چادر زینب قسم که در صف محشر تمام گریه کنان اند در امان رقیه جگرم سوخت زمانی که رقیه می‌گفت عمه جان این همه دختر همه بابا دارند؟ https://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1