عارضم خدمتت که ای یارم
من به خال لبت گرفتارم
آن قدر از تو هر کجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم
پرچمت را به دوش من بسپار
فرض کن خشت روی دیوارم
تربت تو نماز خوانم کرد
ورنه من سر به سجد نگذارم
خودمانی بگویم این خط را
آی آقا به تو بدهکارم
به گنهکاری ام نگاه نکن
مرد و مردانه دوستت دارم
گریه کردیم و خوب شد زخمت
برکتی داشت اشک بسیارم
به همه گفته ام رفیق تو ام
به بقیه نگو که سربارم
راه را باز کن که خسته شدم
آرزومند روز دیدارم