مجموعه راوی اهل تهران مقیم شهر امیرکلا ، منطقه ملامحله شهید رضامدنی جانباز شیمیایی بود ، تمام بلاها ودردها راعاشقانه به جان خرید ، والله یک بار آه نگفت ، می‌گفت درد برای خدا مزه ام می دهد . ایشان 16 سال در بیمارستان ساسان تهران بستری بود، گاهی می آوردند منزل چند روزی بود بعد می بردنش بیمارستان ، مدت دو ماه مانده به شهادتش مددکارش داشت می رفت سوریه به آقا رضا گفت دارم می رم سوریه ، یه مددکار خوب برات آوردم ، رضا گفت رفتی سوریه یه پارچه سبز حدود چهارپنج متربخر تو حرم حضرت زینب س وحضرت رقیه س طواف بده بیار من به بچه های هیئت بدم تا محرم استفاده کنند مددکارش رفت آقا رضا تو کما رفت یه ماه تو کما بود ، همسرش به من گفت رفتم از پزشکان سی سی یو تقاضا کردم اگر اجازه بدهید من اقا رضا را بهوش می آورم! پزشکان گفتند چی می گی ما با مدرن‌ترین دستگاه که درخاورمیانه نمونش نیست وصلش کردیم بهوش نیامد تو بهوشش می آری؟! پزشکان اجازه دادند خانمش رفت زیر گوشش گفت آقا رضا فردا اول محرم است! والله والله بهوش آمد اول حرفی زد گفت خانم مددکارم پارچه سبز طواف داد و آورد؟ بله آقارضا ! والله خانمش می گفت پزشکان گریه می کردند خدایا اینها کی هستند با قوی ترین دستگاه بهوش نیامد با نام محرم بهوش آمد. بعد دو هفته آقارضا مدنی بشهادت رسید پیکر پاکش را بردند غسالخانه برا غسل ، غسال خانمش را خواستند ، غسال گفت خانم مدنی قبل از شهادتش آقا رضا راغسل دادین؟! گفت نه! آیا اصلا حمامش بردین؟! گفت ایشان بیمارستان بستری بود منزل نبود که من غسل یا حمامش کنم ! چی شده مگه ؟! غسال گفت بمحض اینکه پیکر شهید مدنی به غسالخانه آمد بوی عطر منطقه اتاق راپیچید ، وقتی بازش کردیم دیدیم جنازه غسل داده است همسرش گفت چیز مهمی نیست شک نکنید شهیدی که 16 سال درد و رنج شیمیایی را بجان خرید و یک آه نگفت و همیشه می گفت درد برا خدا مزه ام می دهد ، کار شاقی نیست که ملائکه های آسمان غسلش داده باشند... •┈┈••••✾•💥🪖💥•✾•••┈┈• 📣 🕌 📚 📝 🇮🇷 🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی 🌐 eitaa.com/mohtavayetabligh