شاهرخ حر انقلاب اسلامی قسمت بیستم و ششم (گروه آدم خوارها) 🔸هر کدام از کسانے کہ بہ گروه آدم خوارها ملحق مےشدند ماجراهائے داشــتند. 🔹 مثلا علے ترياکے قبل از انقلاب هم دانشجو بود و بہ زبان انگليسے مسلط بود. 🔸علے جذب سید مجتبے هاشمے شده بود. بعدها مواد را ترك كرد و بہ يكے از رزمندگان خوب و شــجاع تبديل شد. علے در عمليات كربلاے پنج به شهادت رسيد. 🔹شــخص ديگرے بود كه براے دزدے از خانہ هاے مردم راهے خرمشــهر شده بود. او با ســيد آشنا مےشود و رفاقت او با سيد به جائے رسيد كہ همہ كارهاے گذشتہ را كنار گذاشت. او به يكي از رزمندهہاے خوب گروه شاهرخ تبديل شد. در گروه شاهرخ همہ جور آدمی بود. 🔹مثلا شخصے بود کہ فارغ التحصيل از آمريکا بود. افراد بے نمازے بودند که در همان گروه بہ تبعیت از شاهرخ نماز خوان شدند تا افراد نماز شب خوان. اکثر نيروهایے کہ جذب گروہ فداییان اسلام مےشدند وارد گروه آدم خوارها مےشدند. وقتے شــاهرخ براے نماز جماعت مي رفت همه ے بچہ ها بہ دنبالش بودند. 🔹 سيد مجتبے امام جماعت ما بود. دعاے توسل و دعاے کميل را از حفظ مےخواند و حال معنوے خوبے داشت. در شرايطے که کسے از اون بچہ ها بہ فکر معنویات نبودند، ســيد به دنبال اين فعاليتہا بود و خوب نتيجہ مي گرفت در همان روزها پســركے بہ نام رضا حدود پانزده ســالہ همیشہ با شــاهرخ بود. مثل فرزندے كه همواره با پدرش باشد. با تعجب گفتم: شاهرخ رضا پسر شماست ؟ شاهرخ خندید و گفت: نه این پسر همون مهین خانم هست که توی کاباره پل کارون بود. آخرین بارے کہ براش خرجے بردم گفت: رضا خیلے دوست داره بره جبہـہ و پسرش را بہ من سپرد، من هم آوردمش جبہہ. ادامه دارد. 🍃🍂@mohtavqyetablighJameaAlZahra🍂🍃🍂