مُجال - مُعطل شاعر: دکتر غلامرضا کافی ورس 1 به خارا، چنین خیره ورزاو بستند چنین یاغیان، یوغ بر گاو بستند که غوغاوَران چند کالوت بودند که جادوگران مارِ ماروت بودند نه بر تیز تک اسب سَقلاو بستند که بیگانگان یوغ بر گاو بستند که عوعوکنان چند کالوت بودند وَ سگ‌بازها، هارِ هاروت بودند که سرشاخ ها، شاخه از بُن بریدند تَنِ بَبر را خُفته، ناخُن کشیدند تنی چند کانا، هوس آزمندان همه آلتِ دست، اَفشُرده دندان هوس آزمندان که تن دوست دارند زنان را به محض ِ بدن دوست دارند به مرگ یکی، مرگ ها ریسه کردند به محضِ تَشَر، ماست را کیسه کردند کورس ستمکاربیگانگان را, بگو هان که ما شورِ محضیم چون روز اَوَّل بگو تیغ لُختیم از جنس آهن بگو سبز و سَختیم چندان که صَندَل بگو سَربُلندیم، مانا دماوند بگو سر به زیریم ماننده ی بَل تو را پیک مرگیم، مانا هَلاهِل بگو تُرش و تلخیم، مانند گَلگَل _ ورس 2 به شَخ شُخم کردند و وَرزاو بستند که بیگانگان یوغ بر گاو بستند بدل‌کارگان در لباس مُبَدَّل ستمکارگان، دِشنه‌ی دَسته مَخمَل به زهر آخته، تیغ‌های مُرصَّع به کین ساخته ، تیرهای مُعَسَّل تو را می کَشد بر زُمُختِ خیابان خود آسوده، خوابیده بر خوابِ مَلمَل سگت خواست، تا گوش داری به فرمان تو را نشنَوَد هیچ با گوش ِ بَل بَل کُلاهش رسیده تو کَل را به زانو تو مشغولی امّا به دَعوا و کَل کَل به گرز گران، پشت قانون شکستی ولی سرنهادی به قانون جنگل تو خامی، تو خوابی، تو خوبی، تو خوشدِل ولی دشمنت خوک و خَر، بمب خردل _ ستمکارگان را بگو تا نباشند مُعَطّل... پ‌ن: وَرزاو: گاونر غوغاور: آشوبگر کالوت: آخرین دَرَکه ی نادانی. کودن، کانا، کالیو و کالوت هاروت و ماروت: جادوگران معروف بابِل، در اصل دو فرشته که در قرآن بدان ها اشاره شده است. سَقلاو: سَقلاب و صقلاب. ناحیه ای در ترکستان با گونه ای اسب مرغوب و مشهور کانا: نادان شَخ: زمینِ سخت و غیرقابل نفوذ مُرَصَّع: جواهرنشان مُعَسَّل: آغشته به عسل خوابِ مَلمَل: حالت جهتدار پُرز های بلند در پارچه های لطیف مثل مخمل و ماهوت، خواب قالی نیز داریم. و مَلمَل یعنی لطیف و پنبه ای بَلبَل: گوش دراز، بَلبَله گوش. بیشتر برای بُز به کار می رود صَندَل: درختچه ی دارویی معروف با چوب سخت. به هندی چَندَن بَل: آبشاری معروف در مریوان کردستان گَلگَل: گونه ای لیمو در نهایت ترشی @mojallofficial