مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت_28 مامان:دریا جان بهتره به جای زبون درازی صبحانت رو تموم کنی مگه
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 بله حتما در خدمت هستم بفرمایید تا براتون پرونده تشکیل بدم مدارکتون همراهتون هست؟ -بله تمام مدارک رو تحویل دادم ، بعد از تشکیل پروند رو به من گفت: -ببینید خانم مجد ما الان به شما یه کارت عضو عادی میدیم بسته به فعالیتهای شما میتونید کارت فعال دریافت کنید -بله خانم... -حسینی هستم سحر حسینی - خوشبختم بله خانم حسینی راستش من نمیدونم باید چه کارای انجام بدم اگه راهنمایم کنید ممنون میشم -چرا که نه ؟ فعلا که کار خاصی نیست ما شمار ه شما رو یاداشت کردیم با شما تماس می گیریم -ممنون از لطفتون -خواهش میکنم با یه نفس عمیق از اتاق خارج شدم خوب اینم قسمت دوم حالا قسمت سوم اینه که بدونم این آقای بسیجی چه روزای کلاس داره و من چند روز در هفته می تونم ببینمش متاسفانه چیزی دستگیرم نشد فکر کنم باید دست به دامن شقایق و مریم بشم با این فکر سراغ بچه ها رفتم که از قبل آمارشون رو داشتم و مثل همیشه توی فضا سبز دانشگاه نشسته بودن -سلام بچه ها کلاس تشکیل نشده که اینجا نشستیت ؟ مریم:اولا سلام دوما گیج میزنیا نیم ساعت دیگه کلاس تشکیل میشه شقایق :سلام بیا تو هم بشین که هنوز کلی وقت داریم - وا پس چرا اینقد زود اومدید ؟ مریم:خودت چرا زود اومدی ما هم به همون دلیل -چرت نگو من اومد م قدم اول نقشه امیر علی رو پیاده کنم تو هم برا همین اومدی؟ شقایق:ای وای هنوز بیخیال نشدی ؟ چقد گیری تو دختر - هه بشین تا بیخیال بشم مریم:ما برای اون بخت برگشته نیومدیم از سر بیکاری اومدیم -خوبه که اومدید اتفاقا کارتون دارم مریم :ها ؟ بگو بینم کارت چیه -راستش من هر کاری کردم نتونستم ساعت کلاس ها و ساعت های کاری امیر علی رو پیدا کنم شقایق:اینکه مشکلی نیست دختر خاله من هم همکارشه هم همکلاس با ذوق از جا پریدم: -جدی میگی کی هست کجاست الان شقایق:مسعول بسیج بانوانه -اه خانم حسینی رو میگی؟ چشماش رو باریک کرد و گفت: شقایق:تو از کجا می شناسیش ؟ -از اونجا که الان پیشش بودم و رفتم عضو بسیج شدم دهن دوتاشون از تعجب باز موند : مریم:تو میخوای بری بسیج ؟ تو کجا بسیج کجا ؟ - هه چه خوش خیالی ها من فقط برای نزدیکی به امیر علی رفتم اونجا مریم:یعنی جدی جدی نمیخوای بیخیال این بیچاره بشی ؟ -امکان نداره باید ادب بشه رو به شقایق گفتم: -حالا به نظرت دختر خالت آمار میده؟ شقایق: آره بابا ببین چطور خودم تخلیه اط لاعاتیش کنم کارت نباشه -مرسی گلم فقط مواظب باش نفهمه واسه منه گندش در بیاد شقایق:اوکی بابا خیالت راحت تا فردا خبرش بهت میدم -ممنون عشقم مریم با افسوس سری تکون داد و گفت: نویسنده : آذر_دالوند @mojaradan 🍁🍁🍁🍁🍁🍁